2703
2553
عنوان

قسمت سوم داستان سوگل

122 بازدید | 3 پست

نازگل با صورتی خندان و هیجات زده گفت:قراره فردا برات خواستگار بیاد سوگل جووونم اون هم چه خواستگاری،من با شنیدن این حرف هیجان زده شدم چون اولین خواستگار م بودکه برایم امده بود من با اینکه سعی میکردم هیجانم را نشان ندهم ولی فک کنم در این کار زیاد موفق نبودم با نیشخندی گفتم:خواستگار!!خبر خوبت این بود من قصد ازدواج ندارم ،،بیشتر هیجانم به خاطر این بود که بدونم چه مدل خواستگاری برام اومده،فک میکردم یه پسر الاف و بیکار که از سر بیکاری  به خواستگاریم اومده  نازگل صورتش را جمع کرد و گفت:اگر بدونی خواستگار کیه؟از ذوق نمیدونی چیکار کنی؟ خودش با هیجان تعریف کرد ،اونا وضع مالیشون خیلی خوبه، هرسال سفر خارج میرن ماشین های لوکس ،میتونی تا اخر عمرت بی دغدغه زندگی کنی،،حالا از این گذشته ،،پسره مهندسه،،برو دعاتو بکن که این مراسم سر بگیره دیگه تا اخر عمرت خوشبخت میشی. ،،شنیدن این حرفها منو هیجان زده کرده بود شرایط ایده الی بودنازگل با ذوق و شوق همچنان تعریف میکرد مثل همیشه وراجی و پرحرفی میکرد،،.ولی انقار گوش هایم  نمینشنید خود را غرق در رویاهایم میدیدم،لباس های زیبا،جواهرات گران قیمت که همه از دیدن من مات و مبهوت شدن خانه ای بسیار بزرگ من انقار تمام نخشه ها زندیگمو با تمام جزییاتش طراحی کرده بودم و فقط اجرا کردنش مونده بود،خنده دار بود واقعا،!!نازگل تمام حرفهایش را که ادامه داده بود نشنیده بودم او حرفهایش را زده و رفته بود ولی من همچنان غرق رویاهایم بودم  ،،،باید به مادر بزرگم سر میزدم قرص های که داشت سر وقت باید داده میشد،به اتاق مادر بزرگم رفتم،بالیوان ابی و قرص هایش که روی سینی سفید با طرح گلهای بهاری که داشت توجهم را جذب میکرد او در رختخوابش خوابیده بود ،ارام و ساکت،،،،گلهای که در گلدان در تاقچه پنجره بود خشک و پژمرده شده بود من گلدان ها را با ظرافت تمام تمیز کردم و لیوان اب را برای گلها ریختم با سرو صدای من مادر بزرگم بیدار شد و چشمایش را با سختی باز کرد مادر بزرگم با دیدن من صدایم کرد،سوگل جان،کجا بودی؟امدی ننه،قربونت برم انقار من زیادخوابیدم نه؟لبخندی کوچک تحویلش دادم و گفتم:نه ننه،زیاد نیس بهتره قرصهایت را بخوری وقتش رسیده نور افتاب از پنجره تقریبا نصف اتاق را پر کرده بود که حس نشاط به ادم میداد،مادر بزرگم ادامه داد،الهی خوشبخت بشی من تو رو نداشتم باید چیکار میکردم،بیا پیش من،پیشش رفتم مرا در اغوش گرفت و بوسید مادر بزرگم تنها کسی بود که باحرفهای محبت امیزش به من ارامش میده ،قضیه خواستگاری رو برایش تعریف کردم خیلی خوشحال شد دستهاشو بلن کرد ودعا کرد:الهی به حق پنج تن خوشبخت بشی دخترم، و از خاطرات خواستگاری پدر و مادرم تعریف کرد که چگونه به خواستگاریش رفته من بارها و بارها شنیده بودم ولی دلم نمیخاست ناراحتش کنم من هم با تکان دادن سرم تاییدش میکردم شب فرا رسید شب تمام فکرم به حوادث فردا بود که قراره چه اتفاقی بیفته،حتی به لباسی که باید بپوشم و یکم آرايشي ملیح هم بکنم با فک کردن به این ها تپش قلب میگرفتم فلبم تن تند میزد  این فکرها باعث شده بود که تا نصف شب بیدار باشم وقتی چشم هایم را باز کردم نفهمیدم شب کی خوابم گرفته بود ولی خیلی خوشحال بودم که شب تمام شده،،خیلی سریع از جایم بلند شدم ............این داستان ادامه دارد.....

زیاد به هیچ چیز فک نکن همین ،،آره همین ثانیه که داری امضامو میخونی چشماتو باز و بسته میکنی،،خیلی مهمه ارزشمنده،،،چون ثانیه عمرته که داره میگذره غصه نخور،،به هیشکی وهیچکی فک نکن،،،چون ثانیه عمرتو که میگذره،،،شاد وشاد باش،،مشکلات یه کسی رو داره که اسمش خداست اونا مال تو نیس که حریفشون بشی،،،اگه اینجوری شدی ،،،خاص شدی ،،،،منم خاصم
عزیزم ادامش را کی میذاری?

هر روز یه قسمت از داستان را میذارم

زیاد به هیچ چیز فک نکن همین ،،آره همین ثانیه که داری امضامو میخونی چشماتو باز و بسته میکنی،،خیلی مهمه ارزشمنده،،،چون ثانیه عمرته که داره میگذره غصه نخور،،به هیشکی وهیچکی فک نکن،،،چون ثانیه عمرتو که میگذره،،،شاد وشاد باش،،مشکلات یه کسی رو داره که اسمش خداست اونا مال تو نیس که حریفشون بشی،،،اگه اینجوری شدی ،،،خاص شدی ،،،،منم خاصم


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

هر روز یه قسمت از داستان را میذارم

ادامه داستان صفحه اول داستان سوگل قرار داده شد

زیاد به هیچ چیز فک نکن همین ،،آره همین ثانیه که داری امضامو میخونی چشماتو باز و بسته میکنی،،خیلی مهمه ارزشمنده،،،چون ثانیه عمرته که داره میگذره غصه نخور،،به هیشکی وهیچکی فک نکن،،،چون ثانیه عمرتو که میگذره،،،شاد وشاد باش،،مشکلات یه کسی رو داره که اسمش خداست اونا مال تو نیس که حریفشون بشی،،،اگه اینجوری شدی ،،،خاص شدی ،،،،منم خاصم
2456
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2712
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز