اگه تاپیک های قبلیموببینید متوجه میشید خونه بابامم و خیلیا گفتن برگرد خونت و...
من تصمیم گرفتم برگردم، مامانم اینام گفتن خونته برو، زایمان خواهرشوهرمم بودگفتم برم زشته نباشم،امروز داداشم منوبرداشتن،همون لحظه که مارسیدیم شوهرم بایدسرکارمیبودولی ماشینش توکوچه بود