وای منم امروز جایی بودم شنیدم یه خانوم یه ریززززز حدود نیمساعت داشت با لحن خیلی بد و بلند ب شوهرش میگفت همه چی زیر سر مادر فلانفلان شده اته
هی گفت هی گفت
هی گفت داداشت فلانکار کرده لابد مامانت پرش کرده
اون روز خواهرت اینجوری گفت لابد مامانت یادش داده
انقدرمبی ادبانه حرف میزدددد مرده هیچییی نمیگفت
تعجب کرده بودم چرا هیچی نمیگه مرده و زنه چطور نمیترسه از چشمشوهرش بیفته با این حرفا
همه برگشته بودن با تعجب نگاش میکردن
خیلی دلمگرفت یه مادر انقدر زحمت میکشه
منم خب خیلی پیش اومده از دست مادرشوهرم دلخور شمحتی تا حدی که بعدش مدتها مریض شدم ولی هیچ وقت هیچ وقت با این لحنپشتش حرف نزدم و راضی نشدمشوهرم سر سوزنی رابطه اش کمتر شه با مادرش