بعد از ازدواجم حدود 9 ماهی که گذشت اقدام کردم برای بارداری. امید داشتم همون ماه اول باردار بشم و میگفتم حتما سالگرد ازدواجمو با نی نی جشن میگیریم. ولی چند ماه گذشت و خبری نشد. هر وقت عادت ماهیانه عقب می افتاد بالای سر بی بی چک منفی کلی اشک میریختم. تا اینکه رفتم دکتر و برام عکس رنگی نوشت و آزمایش هورمونی. عکس رنگی رو گرفتم و خدارو شکر چسبندگی و گرفتگی نداشتم. تو ازمایشام amh هم بود که نشون دهنده ذخیره تخمدانه. تو اینترنت راجع به این ازمایش خونده بودم و میدونستم چطوریه. شب قبل از خواب رفتم تو سایت آزمایشگاه و جوابمو دیدم. Àmh رو زده بود 0.8. عدد رو که دیدم دنیا رو سرم خراب شد. تا صبح گریه کردم. تصور میکردم که دیگه باید قید بچه رو بزنم و حسرت به دل خودم و شوهرم بمونه. بماند که تو این مدت چقدر حرف و کنایه از اطرافیان شنیدم. از درون میسوختم و سکوت میکردم و درد دلمو با خدا میگفتم و از خودش میخواستم.
پروسه درمانیم رو ادامه دادم و دکتر پیشنهاد iui داد. داروها رو مصرف کردم و رفتیم بیمارستان و انجام دادیم. چند روز مرخصی گرفتم و کامل استراحت کردم. تا بعدا افسوس نخورم که چرا مراقب ننبودم. 10 روزی گذشتو لک دیدم. یکی دو روز رو تو بلاتکلیفی و غصه گذروندم تا اینکه خواهرم گفت پاشو بریم آزمایش تا تکلیفتو بدونی. با اینکه تصمیم گرفته بودن کلا با بی بی چک قهر کنم ولی قبل ازمایش گذاشتم و جواب نامعتبر بود. این جواب یه کور سوی امید ته قلبم روشن کرد. گفتم خدایا یعنی میشه برم و مثبت باشه. تو ازمایشگاه لحظات سختی رو گذروندم تا جواب حاضر شد. همزمان با من یه خانم دیگه هم بود که ناخواسته باردار شده بود جواب اون مثبت و من منفی😢. و حکمت خدا موندم و گفتم حتما هنوز لایق مادر شدن نیستم. روزای سختی رو گذروندم ولی باز هم نا امید نشدم و باز رفتم دکترم. اینبار پیشنهاد ivf داد. چون برای ivf یه دکتر دیگه که بهتر بود برا اون وقت گرفتم و مدتی گذشت تا نوبتم شد.