سلام دوستان راهنمایی میخواستم
خانواده همسرم با هزار عزت واحترام منو خواستگاری کردن وخودشون بارها میگفتن خداروشکر که تو عروس ما شدی چون از لحاط مالی و تحصیلات وغیره ازشون بالاتر هستیم
وبارها پدرومادر همسرم قسم میخوردن تو برای ما عزیزتر از بچه هامون هستی ولی رفتارهاشون علی الخصوص مادرشوهرم برعکس بود
متاسفانه مادرشوهرم توزندگیش خیلی سختی کشیده بود وبه من حسادت میکنه واز همون اوایل عقدم به من بی محلی وباهررفتار وطعنه سعی میکرد من کمتر برم خونه ش
مثلا وقتی من وهمسر خلوت میکردیم در نزده میومد تو
یا من وارد خونه شون میشدم به من اخم میکرد وجواب سلامم رو به سختی میدادوهزاران رفتار دیگه ولی من تاحدودی نادیده میگرفتم
تا اینکه رو خواهرای همسرم و پدرشوهرم تاثیر گذاشت
و تابستون امسال روز عروسی خواهر شوهرم وقتی همسرم وپدرش باهم دعوا میکردن پدر ایشون مثل غریبه ها به زن پسرش که من باشم فش های خیلی خیلی زشت داد اونم چندین بار تکرار کرد ،فش هایی که هیچ مردغریبه ای روش نمیشه جلوی زن طرف بهش بگه ومدام میگفت الان زنگ میزنم پلیس میاد خودت وزنت رو میگیره میبره
فقط یه دعوای پدروپسری بود فکر نکنید خیلی فجیع بود
من نشنیده گرفتم وبه خاطر خواهر همسرم که دوست دوره دبیرستانم بود نخواستم بهترین شب زندگی یه دختر با نبود برادرو زن داداشش خراب شه رفتم تالار وخیلی عادی برخورد کردم ولی از فردای عروسی پاتو خونه شون نذاشتم
تواین مدت خانواده همسرم به ویژه مادرش نه تنها تلاشی بر رفع کدورت نکردن حتی دخترشون رو پاگشا کردن وکل فامیل شون رو دعوت کردن ومنو همسرم رو حداقل دعوت نکردن که رفع کدورت شه ومادرشوهرم وقتی شوهرم بهش گف چرا مارو دعوت نکردید از ما قایم کرد که ما پاگشا نگرفتیم هنوز😑😑😑
درحالیکه دختر خودشون به ما گفته بود مراسم پاگشا داشتیم وغیره
وهزاران تا رفتار زننده دیگه
بعد یه مدت خواهر شوهر کوچیک م به من پیام داد که رفع کدورت کنیم واز این ور اون ور صحبت کردیم و تبدیل به بحث شدایشون شروع کردن به فش دادن به من ومن به هیچ وجه بهشون فش ندادم چون درشان من نبود بد دهنی
وهزار تا طعنه وکنایه حتی نداری شوهرم که برادرشون باشه رو به روم اوردیا اینکه خیلی رک به من گفت دست بابات تو خواستگاری می لرزید این حرفش یه تیر به قلب من بود که هر روز یادم میفته وبغض میکنم ....
خلاصه من از تابستون پا تو خونه ی اینا نذاشتم
با تمام این اوصاف مادرشوهرم امروز به شوهرم گفته زنت رو بیار به من کمک کنه خونه تکونی کنم
اینم در نطر بگیرید ایشون سه تا دختر داره ولی هیچ وقت از دختراش کار نمیکشه
میگه دخترام میرن باشوهراشون گردش وقت نمیکنن باید وقت شون صرف شوهرشون کنن😑😑😑
من خیلی ناراحت شدم ازهمسرم وگفتم اولا من شاغلم و وقت زیادی داشته باشم به خونه خودم میرسم ثانیا ومهم تر اونا اول یه اقدام واسه آشتی یا عذر خواهی کنن بعد چنین انتظاری ازمن داشته باشن
ومن تصمیم داشتم روز مادر به مادرشون زنگ بزنم تبریک بگم ولی باحرفی که امروز زده این کارم دیگه دلم نمیاد
مادرشوهرم وپدرشوهرم وخواهر کوچیک همسرم تقریبا این دو ونیم سالی که من عروسشون هستم واقعا نذاشتن آب خوش از گلوم بره پایین
این درحالی هست که حتی یه بدی نمی تونن ازمن بگن وخدا شاهد هست من سعی میکردم بین پدر ومادر خودم وهمسرم هیچ فرقی نذارم وتو کل مناسبتا و حتی غیر مناسبتا با حقوق خودم کادوهای خیلی گرون براشون می خریدم وحتی برای خواهرای همسرم وخوبی هایی که شاید به خانواده خودم نکردم ولی به اونا انجام دادم
من آدم کینه ای نبودم ولی جدیدا به شدت نسبت بهشون کینه ای شدم وبارها رفتم به سجده تا به خدا بگم بخشیدم شون نتونستم
تصمیم دارم برای همیشه قطع رابطه کنم
به نظرتون تصمیم اشتباهی گرفتم؟