بغلم کرده میگه الان هر جا بخوای میبرمت هر چی بخوای برات میخرم ولی اونجا نه
گفتم مگ بچم با این حرفا گولم میزنی
من هیچی نمیخوام
اونم گفت پس اعصاب منو بهم نریز
اینقدر دق داشتم ک جیغ زدم گفتم اصلا مهم نیست
تو حالت خوب باشه من بد؟
تو بری خونه مامانت من نرم؟
من دیگه نمیزارم بری
گفت تا حالا چند بار پدرم بهت تو گفته؟تا حالا کشیده تو گوشت؟
کی بهت بی احترامی کردن؟
گفتم خوبی کردم ک خوبی دیدم
گفت ینی من همه ی کارام بد بوده؟
من فقط عصبیم باید قرص و دارو بخورم خوب شم پدرت فکر میکنه من میخوام تورو اذیت کنم
گفتم کاراتو توجیح نکن تا نزاری برم همینجوری ادامه میدم
بعدم رفتم تو اتاق درو بستم تا صبحی ام ک رفت سرکار بیرون نیومدم
هدفم فقط درد و دله...دل نشکنیم