ناشکری نمیکنم ولی به آخر خط رسیدم،بخاطر پسرم نمیتونم تو غربت نمیتونم سرکار برم،چند ماهه که تلاش میکنم تل و هدبند درست کنم اینترنتی بفروشم ولی مگه کار خونه و پسرم میذاره ،همسرم خیلی شلختست و دایم باید وسایلش از زمین جمع کنم،به یه خواه تکونی اساسی احتیاج دارم که باز پسرم بهم وقتشو نمیده،مامانم هم سالی یبار میاد خونم،هیچ دوستی هم اینجا ندارمباهاش درد و دل کنم،همسرم از فشار مالی افسرده شده با اینکه استخدامه علوم پزشکیه،اصلا حوصله حرف زدن نداره و همش سرش تو گوشیه،شبا هم که خواب ندارم پسرم خیلی بد خوابه گاهی شده دو ساعته نشستم منتظر تا بخوابه و آخر سر یجیزی به ذهنش میرسه یا صدای کمی میاد بلند میشه میره،طوریکه شبا آنقدر که منتظر خوابیدند میمونم آنقدر عصبی میشم که تا ۳خوابم نمیبره،از قیافه افتادم قبلا که قیافه خوبی داشتم الان خودم هم دلم نمیخواد خودمم تو آیینه ببینم،بدتر از همه ذهنم مشغوله،ناراحتم که نمیتونم به اوضاع سرو سامون بدم،دلم نمیاد تو دو سالگی بگذارمش مهد و برم سر کار،چون خیلی وابستمه و حتی وقتی دستشویی میرم گریه میکنه،ولی اگه بخاطرش خونه بمونم با این وضع اعصابم چجوری میتونم بچه داری کنم خیل عذاب وجدان دارم که حوصله ندارم باهاش بازی کنم یا وقتایی که کار دارمو تلویزیون روشنه و بچه همش جلو تلویزیونه ،قبلا اونقدر باحوصله بودم که همه بهم میگن تو مهربونترین مادری که دیدیم ولی صبرم دیگه تموم شده،خواهرای مهربونم اگه چیزی به ذهنتون میرسه راهنماییم کنین