2737
2734
عنوان

خاطره نازایی،بارداری وزایمان

4013 بازدید | 66 پست

بعد از سه سال عقد بودن بالاخره با هزار قسط وقرض عروسی گرفتیم قرار گذاشتیم یکسال اول بچه دار نشیم،یکسال گذشت اقدام کردیم شنیده بودم تا شش ماه، یکسال اگر باردارنشم اشکالی نداره ولی بازم بعد شش ماه رفتم دکتر نزدیک خونه بهم دارو داد سه ماهه خوردم وبی نتیجه بود گفت باید شوهرت بره آزمایش وقتی رفت فهمیدیم مشکل داره فرستادش پیش یه دکتر ورفت تحت نظر منم دارو میخوردم چون تنبلی تخمدان داشتم، بعد از سه سال باردارشدم اما یک هفته بعد پدر شوهرم فوت کرد منم مثل بقیه کار میکردم واصلا مواظب خودم نبودم روز هفتم به لکه بینی افتادم،  رفتیم سونو گفت داره سقط میشه بهش دل نبند هنوز این صدا تو گوشمه چقدر دلم شکست ودوروز بعد از دست دادمش، همسرم واریکوسل عمل کرد، عکس رنگی گرفتم، رفتیم یزد، عمل لاپراسکوپی انجام دادم، سه بار آی یو آی شدم، دوبار آی وی اف کردم ولی همشون بی نتیجه بهترین دکترا رو میرفتم چقدر تو این سالا نزدیکترین افرادم دلمو شکستن ولی باچشم خودم میدیدم به چند روز نرسیده پاشو میخوردن،پارسال روز تولد حضرت زینب خبر بارداری زنداداشمو شنیدم داداشی که شش سال از من کوچیکتره وزودتر بابا میشد ومن نازا یازده سال درحسرت بچه بودم من بچه بزرگ خانوادم ودوست داشتم اولین نوه رو من بیارم اما قسمت نشد،هاون روز هممون گریه کردیم،مامان بابام با صدای بلند، اما من یواشکی که چرا من باید تو حسرت بمونم.

دکترمو دوباره عوض کرده بودم وبرام آزمایش نوشته بود وفهمید که مشکل تیرویید و کمبود ویتامین د دارم، داروی آی یو آی داد، بهش گفتم من آی وی اف کردم جواب نگرفتم چجوری،  گفت انجام بده بعدبگو من 17اسفند آی یو آی شدم خیلی کم استراحت کردم چون کاملا ناامید بودم تمام کارای عیدمو کردم چون نزدیک عید بود شوهرم شب کار بود وخونه نمیومد روز قبل عید رفتم ازمایش دادم وگفت ساعت 4آماده میشه اینقدر ناامید بودم مامانمو فرستادم جوابو بگیره دیدم ساعت شش شد نیومد زنگ زدم بهش در دسترس نبود دیگه مطمئن شدم منفیه، ساعت هفت اومد با چشم گریون وگفت دیگه از تنهایی در اومدی وزدیم زیر گریه، جواب را پیش چهارتا دکتر برده بود تا مطمئن بشه که مثبته بعد به من بگه.روز بعد موقع سال تحویل همسرم اومد یه جفت پاپوش خریده بودم با یه نامه که از طرف نی نی بود به عنوان عیدی بهش دادم شکه شد رفت تو اتاق گریه کرد،همون شب به همه گفتیم وسال رو با یه خبر خوب شروع کردیم.

معجزه زندگیم ترنم من 25 آبان سال 97 ساعت8و40دقیقه صبح بعد از یازده سال انتظار فرشته زمینی ما شد.خدایا عاشقتم  

بارداری

از روز اول همسرم خیلی مواظبم بود،  که پله بالا پایین نرم، راه نرم، زیاد نشینم کلا دیوونم کرد همش میگفت این نه ماه رو تحمل کن دکترم آمپول برام نوشته بود که اگر جواب مثبت شد شروع کنم به زدن که بماند اون شب چند ساعت گشتن تاتونستن برامن اون امپولو بگیرن. 21فروردین رفتم سونو نذر کردیم که ضربان داشته باشه ومن بهترین صدای زندگیمو شنیدم خواهر شوهرام از خوشحالی گریه میکردن بارداری خوبی داشتم کم ویار بودم همیشه آرزو داشتم طبیعی زایمان کنم ولی از اول بچم بریچ بود ومجبور شدم سزارین کنم

معجزه زندگیم ترنم من 25 آبان سال 97 ساعت8و40دقیقه صبح بعد از یازده سال انتظار فرشته زمینی ما شد.خدایا عاشقتم  

زایمان

شب ساعت یک خوابیدم وچهار صبح بیدار بودم از استرس نماز خوندم، آرایش کردم وهمسرمو بیدار کردم بریم بیمارستان باید شش اونجا میبودم، هنوزم موندم چرا الکی میگن اینقدر زود بیاین.

وقتی رسیدم بهم لباس دادن عوض کنم یک ساعت بعد اومدن صدا قلب بچه رو گوش دادن تاساعت هشت با اون لباس اتاق عمل تو زایشگاه نشسته بودم تا یکی بیاد کارای پروندمو انجام بده که بالاخره صدام زدن وبعدش گفتن اولین نفر که کارش تموم شده بره اتاق عمل که من اولین نفر بودم با ترس واسترس داشتم میرفتم دوست داشتم قبل عمل همسرمو ببینم که از شانس من رفته بود از ماشین ساک بچه رو بیاره وفقط با مامانم خداحافظی کردم هرچی هم به پرستار گفتم صبر کن گفت وقت نیست باید بریم بغض گلومو گرفت یه رضایت نامه بیهوشی رو امضا کردم ورفتم اتاق عمل رو اون تخت باریک که همه ازش میگن،پرستار ازم پرسید بچت چیه گفتم دختر اونم بعد از یازده سال اونم با خوشحالی سریع به اون یکی گفت، دکتر بیهوشی که یه مرد هیکلی همسن بابام بود گفت اسمش چیه، منم گفتم ترنم، بعد گفت پس حالا بخواب که با یه صلوات رفتم دخترم ساعت 8و40دقیقه به دنیا اومد، با درد بهوش میومدم وفقط میشنیدم یکی ماسک میذاره رو صورتم ومیگه نفس بکش فکر کنم اینقدر درد داشتم که نفس کشیدن یادم رفته بود ساعت ده بهوش اومدم خدارو شکر تو بیهوشی شکممو فشارداده بودن یادمه ازین تخت به اون تخت میذاشتنم چندتا مرد بردنم تو آسانسور وقتی اومدم بیرون شوهرمو مثل یه سایه میدیدم از درد زیاد وبغضی که داشتم با صدای بلند زدم زیر گریه اون مردا گذاشتنم روتختم ورفتن موهامم پریشون دورم ریخته بود مثلا اتو کشیده بودم که مرتب باشم ولی شده بودم مثل جنگلیا.

بلافاصله بچه رو آوردن گفتن باید شیرش بدی کاری که بیزار بودم ازش ولی مجبور بودم وقتی شیر دادم بهش مهرش به دلم نشست واحساس مسئولیت کردم نسبت بهش یکسره میگفتم بدین شیرش بدم تا ساعت شش نذاشتن چیزی بخورم اونم اتاق من که ملاقاتیام یکسره چای میخوردن وشیرینی من داشتم ضعف میکردم شب هم که بچم اصلا نخوابید بعدا فهمیدیم شیرم سیرش نمیکرده خلاصه سزارین خیلی درد داشت تا سه روز نتونستم بچه رو بغل کنم، الان هم دوماهشه

معجزه زندگیم ترنم من 25 آبان سال 97 ساعت8و40دقیقه صبح بعد از یازده سال انتظار فرشته زمینی ما شد.خدایا عاشقتم  


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

کاش نازایی منم یه روزی حل بشه و منم بیام خاطره زایمانمو بگم😔😔

خوب شد زمان مختار فضای مجازی نبود وگرنه دار و دسته اوباش کوفه هشتگ میزدن:نه به اعدام شمر_نه به اعدام عمر بن سعد_نه به اعدام حرمله.🙌 (شهید آرمان و شهید عجمیان نحوه شهادتتان تا مغز استخوانم را سوزاند😓)
2728
2738

اخی عزیزدلم خدارو هزار مرتبه شکر  مادر شدی بخدا خیلی خوشحالم واست

تروخدا برا منم دعاکن تاعید خدا یه بچه سالم بهم بده 

من تو امضای هرکی صلوات یاسوره ببینم میخونم و لایکش میکنم🤗

خداروشکر خدا حفظ و زیادش کنه براتون خوشبختی شو ببینید سبز و عاقبت بخیر  ب دل خوب و خوش  

اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ

للّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ

للّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ

للّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز