داشتند از دوران مجردی و خواهرشوهرا خودشون میگفتن . که مثلا یکی از خواهرشوهرام چندماه اول عروسیش خونه مادرشوهرش نشسته بوده باید هرجا میرفتن به مادرشوهر میگفتن یا مادرشوهر درو باز میکرده میرفته راحت تو اتاق اینا. درصورتی که مامان خودشونم همینجوره. منم در اومدم گفت تو قرآنم اومده دربزنید و وارد بشید مادرشوهر که خودشو زده بود بخواب به دخترش گفت حالا چی میشه مگه گفتم حریمه آدم نباید آرامش داشته باشه؟ خواهر شوهرم گفت باید در زد چه پدر ومادر چه بچه. اما درمورد اینکه مادر شمام میگه هرجا میرید به منم بگید چیزی نگفتم هرچی دحتراش مینالن میبینم بلاهایی هست که مادرشون سر ما میاره
هرچه خدا خواست همان میشود هرچه دلم خواست نه آن میشود
من واقعا راضی نیستم حتی با خونه پدرمم تو یه ساختمان دوطبقه زندگی کنم کلا شرایطش خیلی بده خدایی تا حالا با جارییمم خوب بودیم حتی نون میپزه میاره برامون اون 38 سالشه من 19 دختر عمم هست تمام قوانین اپارتمانی هم رعایت میشه ولی کلاااا راحت نیستم دوست ندارم کسی میاد خونم بدونن کی بوده یا خرید چیا کردم لباسم چطوره
من واقعا راضی نیستم حتی با خونه پدرمم تو یه ساختمان دوطبقه زندگی کنم کلا شرایطش خیلی بده ...
متاسفانه مهمونم میاد خونمون خود مهمونه اگه بعد 10 دقیقه خونه جاریم نیان خونمون بهم میگن دعوا کردین بینتون بد شده که نمیااان😤😤خیلی اعصبانی میشم برعکسم هست الان جدیدا ما اصلا نمیریم ولی اونا میان 😕
عزیزم نگفتم که بترسی خانومی تازه یکی تایپیک زده بود واسه همین موضوع که بد گفته از خانواده شوهرش اونا هم کاربریشو دیدن و شناختن و....حالا هم داااغون بود...خیلی بده مواظب باش عزیزدلم 😗
خواهرای گلم میشه واسه خوشبختی و عاقبت بخیری همه جوونا و واسه خوشبختی من صلوات بفرستی؟؟ممنونم از دعای خیررت🌹🌹😙😙
کلیه هاتم فروختی خونه رو عوض کن یا دعواایی راه بنداز و جدا شو ازشون که مجبور بشن خونه رو عوض کنن یا سهم شما رو از اون خونه بدن برین خونه کوچیکتر ولی راحتر
بخدا من دختر خواهر یا خواهرم میاد خونم باید محجبه کامل باشن چون فوری برادرشوهرم و جاری فضولم که فرداش به همه خبر میده چی تنشون بوده چقد میوه خوردن چند تا چایی و .... بخدا رفت و امد خونه بابام کم شده خونم راحت نیستن وقتی اونا میان باید رسمی باشن ادم نمیتونه شوخی بکنه یا دلم بخواد مثلا به اون یکی حرف بد بزنم فوری پخش میشه