داشتند از دوران مجردی و خواهرشوهرا خودشون میگفتن . که مثلا یکی از خواهرشوهرام چندماه اول عروسیش خونه مادرشوهرش نشسته بوده باید هرجا میرفتن به مادرشوهر میگفتن یا مادرشوهر درو باز میکرده میرفته راحت تو اتاق اینا. درصورتی که مامان خودشونم همینجوره. منم در اومدم گفت تو قرآنم اومده دربزنید و وارد بشید مادرشوهر که خودشو زده بود بخواب به دخترش گفت حالا چی میشه مگه گفتم حریمه آدم نباید آرامش داشته باشه؟ خواهر شوهرم گفت باید در زد چه پدر ومادر چه بچه. اما درمورد اینکه مادر شمام میگه هرجا میرید به منم بگید چیزی نگفتم هرچی دحتراش مینالن میبینم بلاهایی هست که مادرشون سر ما میاره
هرچه خدا خواست همان میشود هرچه دلم خواست نه آن میشود
خدایا چگونه تو را بخوانم و حال آنکه من منم ،و چگونه امیدم را از تو قطع کنم و حال آنکه تو تویى،خدایا!آنگاه که از تو نخواهم که به من عطا کنى پس کیست که از او درخواست عطا کنم؟ خدایا!آنگاه که تو را نخوانم تا مرا اجابت کنى،پس کیست که او را بخوانم تا اجابتم کند؟،خدایا!آنگاه که به سوى تو زارى نکنم تا به من مهرآورى،پس کیست که به جانب او زارى کنم تا به من مهر آورد،خدایا!چنانکه دریا را براى موسى(درود خدا بر او)شکافتى و نجاتش دادى،از تو درخواست مىکنم بر محمّد و خاندانش درود فرستى و از آنچه در آن گرفتارم مرا رهایى بخشى،و بر من گشایش دهى گشایشى فورى نه دیر،به فضل و مهربانىات،اى مهربانترین مهربانان.