داشتند از دوران مجردی و خواهرشوهرا خودشون میگفتن . که مثلا یکی از خواهرشوهرام چندماه اول عروسیش خونه مادرشوهرش نشسته بوده باید هرجا میرفتن به مادرشوهر میگفتن یا مادرشوهر درو باز میکرده میرفته راحت تو اتاق اینا. درصورتی که مامان خودشونم همینجوره. منم در اومدم گفت تو قرآنم اومده دربزنید و وارد بشید مادرشوهر که خودشو زده بود بخواب به دخترش گفت حالا چی میشه مگه گفتم حریمه آدم نباید آرامش داشته باشه؟ خواهر شوهرم گفت باید در زد چه پدر ومادر چه بچه. اما درمورد اینکه مادر شمام میگه هرجا میرید به منم بگید چیزی نگفتم هرچی دحتراش مینالن میبینم بلاهایی هست که مادرشون سر ما میاره