2737
2734
عنوان

به زوج کامل و خوشبخت...و بعد طلاق!

| مشاهده متن کامل بحث + 105730 بازدید | 999 پست


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

زن داداش دوست منم دقیقا با همین شرح حال بعد از تخصص و گذروندن روزهای سخت و حمایت همسر و خانواده ی همسرش، تازه یادش افتاد که یه پزشک متخصص پولداره و از همسرش سرتره ... با یه بچه جدا شد و رفت.. اتفاقا ایشونم متخصص زنان بود... باید آدم یه جو معرفت و جنبه داشته باشه... اگر سطح تفکر زن دایی شما این هست ، جدا بشن بهتره چون ادامه هم اگر پیدا کنه همش میخواد به دایی تون سرکوفت بزنه

من نه آنم که ترک شاهد و ساغر کنم
لزومي نميبينم براي شما توضيح بدم هر حرفي هم دلم بخواد ميزنم ولي با اين مشخصات ادمهاي كمي دور و برمون ...

منم از شما توضيحي نخاستم،  گفتم كارت زشته ديگه نكن بخصوص تو زندگي واقعي با ادماي واقعي

برفرض هم شناختي تو خصوصي پيام بده و بعنوان يه شخصي كه اين خانواده رو ميشناسي نظرت رو به استارتر بگو 

هر روز هزاران كيس از اين مورد تو جامعه هست كه واقعا لزومي نداره در ملا عام هويتشون فاش بشه 

ياد بگيريم به حريم خصوصي بقيه احترام بزاريم 

2728
زن داداش دوست منم دقیقا با همین شرح حال بعد از تخصص و گذروندن روزهای سخت و حمایت همسر و خانواده ی هم ...

اره واقعا

من مادرم و هر دم دردی ز من زاده می شود.....و این کودک که در جای جای من جان گرفته....و با بطن سرد من خو گرفته...هردم خون مرا می مکد...و استخوان بودن مرا می جود...ودر من زاده می شود....من مادرم و می دانم شکست ضمیر نور چه دردی دارد...و چکیدن میل غزل ار سرانگشتانم چه وزنی دارد...ولی حیف که افتاب مرده است...و اینه چه پوج ز انعکاسی دگر بارور است.....من در عمق پوچ لحظه ها مادرم...زمانی که سکوت از صدای اشک هایم می چکید...و بوسه های پوسیده از لبانم می گریخت...فقط لحظه ها می دانستند که نگاهم ویران خواهد شد...من مادرم و لالایی هایم رفته است...تو بگو چند وقت است مرده ام؟ چند وقت است کودکم در گور خفته است؟
بچشون چی میشه ؟

میخوان طلاق بگیرن ...معلوم نیست...خانم میگه از دست من باشه پزشکش می کنم..ولی واقعا ادم میمونه چی بگه

من مادرم و هر دم دردی ز من زاده می شود.....و این کودک که در جای جای من جان گرفته....و با بطن سرد من خو گرفته...هردم خون مرا می مکد...و استخوان بودن مرا می جود...ودر من زاده می شود....من مادرم و می دانم شکست ضمیر نور چه دردی دارد...و چکیدن میل غزل ار سرانگشتانم چه وزنی دارد...ولی حیف که افتاب مرده است...و اینه چه پوج ز انعکاسی دگر بارور است.....من در عمق پوچ لحظه ها مادرم...زمانی که سکوت از صدای اشک هایم می چکید...و بوسه های پوسیده از لبانم می گریخت...فقط لحظه ها می دانستند که نگاهم ویران خواهد شد...من مادرم و لالایی هایم رفته است...تو بگو چند وقت است مرده ام؟ چند وقت است کودکم در گور خفته است؟

من كاري به قضيه اين خانواده ندارم ولي اميدوارم روزي رو تو ايران ببينم كه يه ادم به شغلش فقط بعنوان شغل نگاه كنه نه چيز ديگه

من تو يه كمپاني تحقيقاتي كار ميكنم تو كانادا كه رييسش يه دكتره فوق العاده كله گنده، پولدار و با نفوذه اونوقت ماها مايك صداش ميزنيم ( حتي اسم كاملش كه مايكل هست رو نميگيم مخفف ميكنيم ميگيم مايك  مثلا به جاي كامران بگي كامي) اونوقت تو ايران طرف به جايي ميرسه ديگه خدا رو بنده نيست

به قول همكارم كه افغان هست ميگه همه اينا تو كشوراي ما از جهل و عقده و كمبود اطلاعات و نداشتن علمه كه طرف تا به جايي ميرسه ديگه خودش و اصالت و انسانيت رو فراموش ميكنه و خيلي جالبه اين جور طرز فكرها كه من دكترم و تو مهندسي فقط تو كشوراي جهان سوم و عقب افتاده وحود داره 

دكتر و مهندس و معلم و ... چه فرقي داره؟ انسانيت مهمه

جاي قبل كه كار ميكردم يه دكتر ايراني بود حال ادم رو به هم ميزد بقيه دكترا خودشون همه كاراشون رو انجام ميدادن ايشون فكر ميكرد همه نوكر و كلفتش هستن و بايد در اختيارش باشن

كاش تو انتخاب مشاغل مهم علاوه بر استعداد شعور و انسانيت رو هم امتحان ميكردن اونوقت قطعا اوضاع كشور ما خيلي بهتر بود !!

2738
شاید زنی مثل شما هار بشه اما اکثر زنهای موفق  هار نمیشن

شاید به همتونوبر بخوره ولی من از این زنا خیلی دیدم بیچاره پسرا چه گناهی دارن بعضیا واقعا خیلی خوش شانسن گیر همچین مردایی میافتن ولی کو قدر دون سمت خودمون ی دختر بود دیپلم هم نداشت شوهرش کمک کرد دیپلم گرفت پول امکانات همه چی داد دندونپزشکی خوند بعدش که دستش به دهنش رسید گفت من ازت سرترم خوشم نمیاد ازت پسره داغون شد 

حتما يه كاري دارم الان فكر كنم شما سرت بكار ديگرونه كسيكه فرهنگ سازي ميكنه(مثلا)از خودش شروع ميكنه

عزیزم گفتم که نه

من مادرم و هر دم دردی ز من زاده می شود.....و این کودک که در جای جای من جان گرفته....و با بطن سرد من خو گرفته...هردم خون مرا می مکد...و استخوان بودن مرا می جود...ودر من زاده می شود....من مادرم و می دانم شکست ضمیر نور چه دردی دارد...و چکیدن میل غزل ار سرانگشتانم چه وزنی دارد...ولی حیف که افتاب مرده است...و اینه چه پوج ز انعکاسی دگر بارور است.....من در عمق پوچ لحظه ها مادرم...زمانی که سکوت از صدای اشک هایم می چکید...و بوسه های پوسیده از لبانم می گریخت...فقط لحظه ها می دانستند که نگاهم ویران خواهد شد...من مادرم و لالایی هایم رفته است...تو بگو چند وقت است مرده ام؟ چند وقت است کودکم در گور خفته است؟
حالا استارتر ندفت از این تاپیک چیه گیرم فهمیدی مقصر طلاق کیه کاری ازت برنمیلد بکنی براشون حرفم بزنی ...

من تاپیک زدم تا یه عده که میگن عشق کافیه...یا مدرک و اختلاف درامد مشکلی ایجاد نمیکنه درس بگیرن..عزیزم این قصه نبود که با یکی بود یکی نبود شروع بشه و با خیر و خوشی تموم...این زندگی دو نفر بود که به بن بست خوردن و خیلی میشه ازش درس گرفت

من مادرم و هر دم دردی ز من زاده می شود.....و این کودک که در جای جای من جان گرفته....و با بطن سرد من خو گرفته...هردم خون مرا می مکد...و استخوان بودن مرا می جود...ودر من زاده می شود....من مادرم و می دانم شکست ضمیر نور چه دردی دارد...و چکیدن میل غزل ار سرانگشتانم چه وزنی دارد...ولی حیف که افتاب مرده است...و اینه چه پوج ز انعکاسی دگر بارور است.....من در عمق پوچ لحظه ها مادرم...زمانی که سکوت از صدای اشک هایم می چکید...و بوسه های پوسیده از لبانم می گریخت...فقط لحظه ها می دانستند که نگاهم ویران خواهد شد...من مادرم و لالایی هایم رفته است...تو بگو چند وقت است مرده ام؟ چند وقت است کودکم در گور خفته است؟
خواهرشه😂😂

واقعا براتون متاسفم...

من مادرم و هر دم دردی ز من زاده می شود.....و این کودک که در جای جای من جان گرفته....و با بطن سرد من خو گرفته...هردم خون مرا می مکد...و استخوان بودن مرا می جود...ودر من زاده می شود....من مادرم و می دانم شکست ضمیر نور چه دردی دارد...و چکیدن میل غزل ار سرانگشتانم چه وزنی دارد...ولی حیف که افتاب مرده است...و اینه چه پوج ز انعکاسی دگر بارور است.....من در عمق پوچ لحظه ها مادرم...زمانی که سکوت از صدای اشک هایم می چکید...و بوسه های پوسیده از لبانم می گریخت...فقط لحظه ها می دانستند که نگاهم ویران خواهد شد...من مادرم و لالایی هایم رفته است...تو بگو چند وقت است مرده ام؟ چند وقت است کودکم در گور خفته است؟

خانما ...من این تاپیکو زدم تا واقعا واقعا درس عبرت بسه برای ما...برای اینکه معرفت و محبت یادمون نره..برای اینکه بفهمیم مدرک شعور نمیاره..شخصیت نمیاره..که سادگی زیاد سواری میاره...بارها و بارها گفتم این داستان دایی و زن دایی من بود ولی محکوم شدم به دروغگویی...به اینکه خواهر پسرم..خود پسرم..خانم دکترم..که نمیفهمم و خیلی چیزا...این داستان خیلی نکات داشت که میشد مکث کرد..بهش فکر کرد...و میشد یاد گرفت..ولی بعضیا فقط چسبیدن به حواشی

من مادرم و هر دم دردی ز من زاده می شود.....و این کودک که در جای جای من جان گرفته....و با بطن سرد من خو گرفته...هردم خون مرا می مکد...و استخوان بودن مرا می جود...ودر من زاده می شود....من مادرم و می دانم شکست ضمیر نور چه دردی دارد...و چکیدن میل غزل ار سرانگشتانم چه وزنی دارد...ولی حیف که افتاب مرده است...و اینه چه پوج ز انعکاسی دگر بارور است.....من در عمق پوچ لحظه ها مادرم...زمانی که سکوت از صدای اشک هایم می چکید...و بوسه های پوسیده از لبانم می گریخت...فقط لحظه ها می دانستند که نگاهم ویران خواهد شد...من مادرم و لالایی هایم رفته است...تو بگو چند وقت است مرده ام؟ چند وقت است کودکم در گور خفته است؟
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730