سلام دوستای گلم. آدم همیشه فکر میکنه اتفاقهای بدی که میخونه فقط مال مردمه و برای خودش اتفاق نمیفته. اما برای منم پیش اومد. خدا نخواست دخترکمو بغل بگیرم.
یکشنبه پیش یک دلشوره وحشتناک آمد سراغم. برای 3 بهمن وقت سونو داشتم اما دلم آروم نمیگرفت به هر بدبختی بود برای ساعت 10 شب وقت سونو گرفتم.هفته 27 بودم. دکتر تا دستگاه را گذاشت رو شکمم گفت الهی بمیرم این که وضعش خرابه. زبونم بند آمد پرسیدم یعنی چی دکتر؟ گفت یک قطره اب هم دورش نیست. چند روزه از بین رفته. نمیدونید چه حالی شدم. شوهرم پایین توی ماشین نشسته بود. با هق هق از اتاق آمدم بیرون و رفتم توی ماشین. شوهرم هم میگفت 5 دقیقه است دلشوره وحشتناک گرفته. منتظر این خبر بد بود. خلاصه صبح دوشنبه رفتم بیمارستان و با چه بدبختی و پارتی بازی برای همون روز نوبت عمل گرفتم. چون زایمان قبلیم سزارین بود مجبور بودم سزارین کنم. دکتر قبل از عمل گفت میخوای بچه رو بفرستی پاتولوژی؟ گفتم نظر شما چیه؟ گفت به نظر من چون بچه احتمالا چند روزه مرده و سالم نیست جواب دقیقی از پاتولوژی نمیگیری. منم ریش و قیچی را دادم دست خود دکتر گفتم اگه میدونی جواب میده خودت بفرست. به هوش که آمدم شوهرم گفت بچه کاملا سالم و تر و تازه بود. ظاهرا فقط یک روز از مرگش گذشته بود. دکتر آزمایشگاه گفته بود این بچه هیچیش نیست. خلاصه الان منتظر جواب پاتولوژی و کالبدشکافی هستیم. خیلی برام مهمه بدونم چرا دسته گلم از بین رفت و اینطور اتیش به جگرم زد.
پسرم هر شب میاد شکممو میبوسه و احوال نینی را میبوسه. هر چند تا حدی قضیه را فهمیده ولی هنوز کاملا نا امید نشده. تو رو خدا بگید چی بهش یگم که اذیت نشه و دیگه منتظر نباشه.