هفته قبل جاریم بخاطر دخترم که پیش فعاله سرم داد زد چون دختر خودش ارومه و خیلی حال منو درک نمیکنه داد زن که چرا دخترتو نمیگیری وقتی میبینی اینجوریه..من اونشب خییییلیییی دلم شکست با چشم گریون نفرینش کردم گفتم خدایا دخترش اونقدر نااروم بشه که بشینه مثل من غصه بخوره ناراحتیشو ببینم..
گذست من رفتم خونه خواهرم یه هفته بعد که اومدم مادرشوهرم گفت بابای جاریم حالش بده بردنش بیمارستان...
دیشبم بهم گفت فهمیدن سرطان داره و جاریم خیلی خیلی ناراحته و رفته خونه باباش و همش چشم گریونه گفته برا بابام دعا کنین..عذاب وجدان گرفتم ..
ممکنه بخاطر نفرین من باشه؟😢😢