چه هوایی … چه طلوعی!جانم …باید امروز حواسم باشدکه اگر قاصدکی را دیدم آرزوهایم رابدهم تا برساند به خدا …!به خدایی که خودم میدانم!به خدایی که دلش پروانه ست …و به مرغان مهاجرهر سال راه را میگوید !و به باران گفته ست باغها تشنه شدند …!و حواسش حتی به دل نازک شب بو هم هست!که مبادا که ترک بردارد …!به خدایی که خودم میدانم چه خدایی … جانم …!
پای مادرتان را ببوسید،آنقدر که به گریه بیفتد.از گریه ی او شماهم به گریه می افتید.آنجاست که کارتان روی غلتک می افتد و درهایی که به روی خود بسته اید را خدا باز میکند.
ن من دوست دارم بزرگ بشه موفقیتای روز افزونشو ببینم .
مامانم همیشه میگه تا وقتی یکیو پیدا نکردی که برات مثل بچهت باشه نرو توی رابطه، ازدواج!یه بار که پرسیدم یعنی چی، گفت یعنی مثل بچه ای که از گوشت و پوست و استخون خودته باشه برات، نه خوبشو، نه بدشو، نه خوشگلشو، نه زشتشو، نه داراشو، نه فقیرشو حاضر نباشی با کس دیگهای عوض کنی، هر عیب و ایرادیم که داشته باشه دلت نخواد یکی بهترشو بیاری به جاش، چون برات بهترینه در هر حالتی...وقتی ازدواج کن که مطمئن باشی میتونی توی سختیا، نداریا، مریضیا، گرفتاریا مثل یه مادر بمونی به پای آسمون ابری و آفتابی زندگیِ طرفت، گاهی عینک آفتابی بزنی، گاهیم چتر بگیری دستت!:))