سلام دوستان عزیز
دختری عقد کرده هستم
پنج ساله عقدم
احتلافات زیادی با شوهرم داریم.لجبازی .کوتاه نیومدن
این اخرا دیگه کارمون به دادگاهم کشید
تو این گیر و دار من با اقایی اشنا شدم
و ایشون منو همونجور که میخواستم دیدن
و مثل یه پدر واقعا کمکم کردند بهم اعتماد بنفس دادن.اشکالاتمو بهم گفتن.ولی ایشون قصد اینو ندارن که منو گول بزنن ایشون اعتیاد داره.خیلی بهم علاقه پیدا کرده.منم میدونم کار اشتباهی کردم .ولی بخدا فکر نمیکردم بهشون علاقه پیدا کنم.من شوهر دارم
ولی همه اون چیزایی که از شوهرم ندیدم از ایشون دیدم.😳😳😳😳.میدونم تو دلتون بهم بد و بیراه میگید.وقتی میفهمیدم خانومای شوهر دار با جنس مخالف حرف میزدم فکر نمیکردم یه روزی خودمم به این جا برسم
الان موندم سر دوراهی چکار کنم
من با شوهرم تفاهم نداریم.و همه حرمتها بینمون شکسته شده.شوهرم یک شنبه نوبت عمل داره.با همه اختلافا میکه دوست دارم بالا سزم باشی
ولی غرور شکسته شدم نمیزاره برم
چون خیلی به من و خام.ادم توهین کرد
چون خانوادم قبولش ندارن و هر بار بهش تیکه انداختن شوهرمم الان میگه خانوادت ادم حسابی نیستن
بنظر شما دختر و پسر وقتی ازدواج میکنن نباید احترام خانواده ها رو نکه دارن.اگر خامواده ها تو دوران عقد چیزی گفتن گوش بدن در حد نصیحت.ولی شوهرم میگه اگه به حرفشون گوش میدادم باید تا اخر عمر سواری بدم به خانوادت
الان سر دوراهی ام
از طرفی با این اقا وقتی حرف میزنم اروم میشم
ولی از بس با شوهرم سر مسائل حاشیه ای بحث کزدیم وقتی پیام میده با ترس و لرز پیاملشو میخونم.مطمئنا منم اشتباهاتی داشتم نمیخولم اینجا شوهرمو نخریب کنم.ولی شوهرم و من هیچ کدوم مدیریت نداشتیم
الان واقعا احتیاج به کمک دارم
فقط قضاود نکنید