وای دستام داره میلرزه. همین الان داشتم تو نی نی سایت میچرخیدم یهو صدای شلوغ و پلوغی اومد شوهرم بیدار شد رفت تو تراس نگاه کرد دید پلیس اومده زنه و یه پسره غریبه رو که ما تا حالا ندیدیم تو ساختمون رو برد. وای خدای من. قلبم داره تند تند میزنه. چه بلوایی بود.
لحظه دیدنت انگار که یک حادثه بود/ حیف چشمان تو این حادثه را دوست نداشت.سیب را چیدمو و در دلهره دستانم/سیب را دید ولی دلهره را دوست نداشت. تا سه بس بود که بشمارمو در دام افتد/گفت یک دو ولی افسوس ۳ را دوست نداشت*آقای جوینی*
مطمئنن شوهره خودش دام و پهن کرده مچ زن بدبختشو و آتو بگیره این مردها خیلی خبیثن برای رسیدن به اهدافش ...
تف به ذاتش اگه این بوده باشه
لحظه دیدنت انگار که یک حادثه بود/ حیف چشمان تو این حادثه را دوست نداشت.سیب را چیدمو و در دلهره دستانم/سیب را دید ولی دلهره را دوست نداشت. تا سه بس بود که بشمارمو در دام افتد/گفت یک دو ولی افسوس ۳ را دوست نداشت*آقای جوینی*
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
اگه اونجوری بود چرا هر دو تاشونو بردن؟ هر کدومم تو یه ماشین انداختن؟ تابلو دیگه
تابلوعه خیلی. در صورتی که بخدا اصلا دوست ندارم اینطور چیزی باشه. به هر حال تو ساختمون ما هستن. ای بابا. والا باید جمع کنیم بریم.
لحظه دیدنت انگار که یک حادثه بود/ حیف چشمان تو این حادثه را دوست نداشت.سیب را چیدمو و در دلهره دستانم/سیب را دید ولی دلهره را دوست نداشت. تا سه بس بود که بشمارمو در دام افتد/گفت یک دو ولی افسوس ۳ را دوست نداشت*آقای جوینی*
باید دید چه اتفاقی میافته. اصلا قراره برگردن تو این خونه؟ الان زنه رو چیکار میکنن اگه خطاکار باشه؟؟
لحظه دیدنت انگار که یک حادثه بود/ حیف چشمان تو این حادثه را دوست نداشت.سیب را چیدمو و در دلهره دستانم/سیب را دید ولی دلهره را دوست نداشت. تا سه بس بود که بشمارمو در دام افتد/گفت یک دو ولی افسوس ۳ را دوست نداشت*آقای جوینی*
والا دقیق نمیدونم فکر کنم شلاق میزنن و جریمه نقدی میکنن
زندان و اینا نمیره؟ خدای من!! چی بود نصفه شبی.. چه حس بدی بهم دست داده. فردا چیزی شنیدم میام براتون تعریف میکنم.
لحظه دیدنت انگار که یک حادثه بود/ حیف چشمان تو این حادثه را دوست نداشت.سیب را چیدمو و در دلهره دستانم/سیب را دید ولی دلهره را دوست نداشت. تا سه بس بود که بشمارمو در دام افتد/گفت یک دو ولی افسوس ۳ را دوست نداشت*آقای جوینی*