منم اذيتش ميکردم
يهو ميدي ده تا پيام ميداد من جواب نميدادم ميگفت عشقم ترو خدااا مگه چيکار کردم جواب بده اگه اشتباهي کردم غلط کردم و ....
منم يکم عذاب وجدان ميگرفتم ک چرا ج نميدادم
دلم براش تنگ شده رفته سربازی😭😢
همش اون قهر میکرد من ساده ام نازشو میکشیدم یادش میوفتم حالم از خودم بهم میخوره😂😂😂😂😂😂
خیلی سخته کنار یکی دیگه باشی ودلت یه جای دیگه باشه از همه بدتر اینه که کنار یکی دیگه باشی و ببینیش امیدوارم هیچ کس این حس رو تجربه نکنه
اوایلش عاشقانه بود بعدش جنگ بود ما بین جنگمون مزدوج شدیم
عزيزم الان اگر از صبح تا شب بيكارى غمى جز ازدواج ندارى اما ازدواج ك كنى از شب خواستگارى هزارتا فكر ميوفته تو سرت چطورى رفتار كنم مادرشوهر بدش نياد خواهرشوهر بهش برنخوره شوهرم دلخور نشه فلانى پشت سرم حرف زده مادرشوهرم پسرشو پر كرده بى پوليم قرض و قسط داريم ماشين خرابه خونه نداريم اجاره خونه عقب افتاده بچمون مريضه پوشك گرون شده بيمه نيستيم پول دكتر ازاد رو نداريم....
بسه يا بازم بگم؟؟؟؟؟
اره
تازه میشینم گریه میکنم میگم دلم برااون روزا تنگ شده یادش بخیر😐😂
به ازدواج ما خانوادم خیلی رضایت نمیدادن چون سرباز بود و بی پول..انقد میومد جلوی درمون و میشست تامامانم و راضی کرد
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
