خدا کم آوردم ...خدا گذشتم از زندگی که ایده آلم بود خدا کاری کن که تسلیم این مشیت بشم خدا کاری کن دیگه هیچی نخوام بی تفاوت بشم خدا خیلی تنهام.
خدا دردمو به کی بگم که قضاوتم نکنه سرزنشم نکنه ذوق نکنه که سوژه پیدا کرده .خدااااااااا خفه شدم.بغضم تمام گلو که نه تمام قفسه ی سینه مو پر کرده.
خدا امروز دردام خیلی پررنگ شدن وقتی دختر نوجونم باهام اشک ریخت.
خدا شنیدی چی گفت.
گفت خدا ما هم آدمیم. چقدر حسرت بخوریم . خدا دخترم فقط یازده سالشه. خدا دیدی دیوارهای خونم هم باهاش اشک ریختن .
خدا با فرشته هات نگاه میکردین فرشتمو؟
خدا فزشته ی معصوم من از پاکی و نجابت چیزی از فرشته هات کم نداره . میگه مامان چقد دعا کنم.
خدایا من که روسیاه بودم ولی موقع دعا دستهای کوچولوی پسرمو آ وردم بالا. خدا دیدی دستاش خالی بودن؟ التماس کردم به عابروی خوبای درگاهت قسم ت دادم گره زندگیمو بازکن .
خداااااا به عظمتت قسم کم آوردم.
خدا هیچ کسو ندارم هیچ گوشی نیست که بدبختیامو بشنوه.
خدا از از نقش بازی کردن خسته شدم.این نقاب داره خفه ام میکنه.
خدا رهام کن.