من ی ادمی ام ک طی این شش ماه حاملگی شاید دو سه چیز خیلی چرت بیشتر هوس نکردم
دو روز سرما خوردم شدییید کسی هم ندارم اینجا یکم برسه ب حالم 😔 امروز گفتم ب شوهرم ک ب مامانت ز بزن واسم سوپ یکم درس کنه ز نزد
یهو دلم میکادو خواست شدید
بهش گفتم میکادو بگیر واسم حداقل
اومد خونه دیدم جعبه شیرینی دستشه گفت عه واس همین شیرینی ک میخواستی رفتم شیرینی فروشی ولی یادم رفت بگیرمش اول فکر کردم شوخی میکنه بعد باز کردم دیدم نه واقعا نگرفته شیرینی زبان گرفته بود و مربایی از همونایی ک من متنفرم
گفتم اگه واست مهم بودم شده بود دو تا دونه هم واس من میگرفتی
هیچوقت واس شکم گریه نکرده بودم ولی امشب 😔😢
تازه فهمیدم اونایی ک ی چیزی هوس میکنن و نیست بخورن چی میکشن
البته من بیشتر واس بی کسی و بی اهمیت بودنش اشک ریختم 😢