توروخدا بگین تا یکم حالم اروم شه شاید یکم صبور بشم شاید حرفاتون مرحم بشه رو زخمام
دوسال و نیم پای عشقم نشستم واسه راضی شدن خانوادش نذاشتن
مامانش گفته بود این دختره یه مثقال گوشت نداره گفته بود عروس من حتما باید یکی یه دونه باشه
خواهرش گفته بود ازکجا معلوم این باصدتا نبوده باشه باباش گفته بود اینا به ما نمیخورن درحالیکه ما وضعمون متوسط رو به بالاس و زندگیمون عالیه
داداشش گفته بود من نمیذارم اینو بگیری حتی اگه تا اخر عمرت مجرد باشی
من زشت نیستم اصلا
قبافمم خیلی خوبه نه که خودم بگم همه میگن
این دوسال خدامیدونه چه اشکا ریختم بعدشم وقتی قهر بودیم رفت نامزد کرد پسره
کلی هم بهم توهین کرد وقتی بهش زنگ زدم گفت چرا بچه بازی درمیاری من که نمیتونستم پات بمونم زندگیمو خراب نکن حتی دوستشم تو اینستا بهم پیام داد گفت زندگیشو خراب نکن کلی هم مسخرم کرد...به همین راحتی
من بخاطرش بهترین خواستگارامو رد کردم عمرمو پاش گذاشتم با اونکه مشکل داشت واسه بچه دار شدن بازم قبول کردم چون عاشقش بودم
درعرض یک ماه و نیم هم نامزد کرد هم عروسی
داغونم حسابی شبیه افسرده ها شدم
یه خواستگارم دارم بازم مشکل بچه دارشدن داره نمیدونم چیکار کنم خیلی حالم بده
میگن خدا عوضشو جامیاره اما خدا همیشه با اوناس انگار .یعنی میشه تقاص اشکامو پس بدن؟؟خیلی بهم توهین شد خیلی شکستم
الان افسردگی شدید دارم فقط یه گوشه نشستم ساکت
من خودم دیدم هرکه ظلم کرده سرش اومده
یکی از اقواممون یه بچه رومسخره میکرد که یکم مشکل ذهنی داشت
سال بعدش بچه دار شد و الان یه بچه عقب مونده داره
یا یه بنده خدا خواهرشوهرش بچه هاش عقب مونده بودن
لباسای بچه هاشو پهن نمیکرد رو بند رخت اونا میگفت چون بچه های من سالمن اونا عقب مونده
الان خودش یه بچه داره که مبتلا به سندرومه
یعنی میشه خدا اه دل شکسته منو بشنوه؟؟؟؟منی که انقدر خرد شدم؟؟؟؟؟؟؟میگن به اندازه ظلمی که کردی پس میدی
یوقتایی میگم پس میدن گاهی هم طاقتم طاق میشه