2733
2734

مادر بزرگ پدرم 100 سالش بود یه زن استخونی که فقط پوست و استخون بود دلش هوس اما رضا کرده بود با خانواده با هم همراه شدیم رفتیم مشهد بنده خدا تو حرم گفت منو ببر نزدیک ضریح منم مثل رستم پهلوان گذاشتمش رو دوشام چادرشو سفت کردم گرفتمش تو اون سیل جمعیت به زور رفتم جلو ضریح بنده خدا زیارت کرد تو مسیر برگشت انقدر ازذحام شد که حس کردم دارم خفه میشم جمعیتو رد کردم رفتم جلو تر که فقط چندتا خانم وایستاده بودن مادر بزرگمو بزارم پایین دیدم نیست  برگشتم دیدم اون بالا چسبیده به ضریح اویزونه اصلا برش نکردوندم فکر کردم پشتمه در صورتی که ضریحو ول نکرده بود   


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728
2738
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز