But the beat goes on: da-da-dom, da-dom, dah-dah, dah-dah***تو فقط دلت بخاد ی روزی مال هم بشیم❤❤التماسش به خدا، حاجت و نذرش با من❤❤.....های✋ مای نِیم ایز : ها؟؟🤔 مای نِیم ایز : وات؟؟🤔 مای نِیم ایز : عااااادلهههههه😎😒های کیدز🤚☺دو یو لایک وایلنس؟؟😀😀😐...آهای خوشگل عاشق °°° آهای عمر دقایق °°° آهای وصله به موهای تو سنجاق شقایق😍🎆...I have died everyday waiting for you...Darling don't be afraid... I have loved you for a thousand years... I'll love you for a thousand more❤❤... Tut elimden beni çok sev... Kimseye verme... Seveceksen ömürlük sev... Bir günlük sevme❤❤... ای چراغ هر بهانه از تو روشن از تو روشن😍😍ای که حرفای قشنگت منو آشتی داده با من❤❤❤❤
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
چه جالب کتاب خوندن هم بد شده عجبا بابا قدیما بچه دنیا اوردن نه دکتر بود نه غربال گری نه چیزی تازه صبح تا شب بشور بساب هیزم جمع کردن اب اوردن بوده بچه هام همه سالم خوب چرا اینقدر بارداری رو بزرگ میکنی استرس داشته باشین
بستگی به خودت داره...من کلا سرمم بره با کتاب زندم. حالا هرچی هم باشه....مخصوصا جدیدا کتاب ملت عشق رو خوندم که اصلا حال و هوای ادمو رویایی و سبک میکنه...
من مادرم و هر دم دردی ز من زاده می شود.....و این کودک که در جای جای من جان گرفته....و با بطن سرد من خو گرفته...هردم خون مرا می مکد...و استخوان بودن مرا می جود...ودر من زاده می شود....من مادرم و می دانم شکست ضمیر نور چه دردی دارد...و چکیدن میل غزل ار سرانگشتانم چه وزنی دارد...ولی حیف که افتاب مرده است...و اینه چه پوج ز انعکاسی دگر بارور است.....من در عمق پوچ لحظه ها مادرم...زمانی که سکوت از صدای اشک هایم می چکید...و بوسه های پوسیده از لبانم می گریخت...فقط لحظه ها می دانستند که نگاهم ویران خواهد شد...من مادرم و لالایی هایم رفته است...تو بگو چند وقت است مرده ام؟ چند وقت است کودکم در گور خفته است؟
من مادرم و هر دم دردی ز من زاده می شود.....و این کودک که در جای جای من جان گرفته....و با بطن سرد من خو گرفته...هردم خون مرا می مکد...و استخوان بودن مرا می جود...ودر من زاده می شود....من مادرم و می دانم شکست ضمیر نور چه دردی دارد...و چکیدن میل غزل ار سرانگشتانم چه وزنی دارد...ولی حیف که افتاب مرده است...و اینه چه پوج ز انعکاسی دگر بارور است.....من در عمق پوچ لحظه ها مادرم...زمانی که سکوت از صدای اشک هایم می چکید...و بوسه های پوسیده از لبانم می گریخت...فقط لحظه ها می دانستند که نگاهم ویران خواهد شد...من مادرم و لالایی هایم رفته است...تو بگو چند وقت است مرده ام؟ چند وقت است کودکم در گور خفته است؟