دوسه سال پای عشقم موندم که خانوادش راضی شن اونم واقعا دوستم داشت
هرکاری کرد راضی نشدن
من تمام خواستگارامو بخاطرش رد میکردم انقدر نذر و نیاز کردم که خدا باید به زبون بیاد و بگه
حدود دوماه و نیم قبل قهر کردیم همش میگفت وقت ندارم انقد گریه میکردم براش
تا اینکه دوهفته بعدش بهش پیام دادم که دلم تنگ شده برات جواب نداد چند دقیقه بعدش دوستش پیام داد گفت میخواد نامزد کنه دست از سرش بردار منو جلو دوستش خورد کرد
شده بودم مرده متحرک
چندروز بعدش دوستش پیام داد گفت میخواد رسمی نامزد کنه با اشک نوشتم مبارکه
اونم نوشت یعنی شوکه نشدی؟گریه نکردی؟جیغ نزدی؟خودتو نکشتی؟بعد کلی خندید اونقدر خرد شدم که خدامیدونه
تا اینکه یه روز صبح پروفایل عاشقانشو دیدم قلبم تیر میکشید مردم مردم مردم مردم و زنده شدم نوشتم پس دوستش داری
نوشت هیچ رویی واسه حرف زدن ندارم توروخدا برو وقتی بهش زنگ زدم گریه کردم گفتم این چکاری بود کردی گفت من زن دارم دیگه چرا میخوای زندگیمو خراب کنی چرا میخوای دلمو سیاه کنی نسبت به زندگیم
من مجبور شدم برم نامزد کنم ما بدرد هم نمیخوردیم بعدش دوستش پیام داد کلی بد و بیراه گفت
دوسه روز بعدش دوستش عکس مراسم گذاشت نمیدونم عقد یا نامزدی
وای خدایا اتیش میگرفتم با دیدنشون
همش میگذاشت استوری اینستا مطمئنا واسه سوزوندن من
خودشم گذاشت
افسردگی شدید گرفتم گریه گریه گریه
فقط روزام به اشک میگذره شبا خواب ندارم همش خودبخود میزنم زیر گریه چشمام نمیبینه ازبس گریه کردم
تا اینکه هفته قبل عکس عروسی گذاشت
تو این یه هفته سه بار عکس عروسیشو گذاشته نمیدونم شاید میخواد منو بسوزونه
یعنی در عرض کمتر از دوماه نامزدی و عروسی کرد
خیلی حالم بده خیلی
خدایا کاش بمیرم انقد حالم بده که خدا میدونه خسته شدم از اشک ریختن خسته ام خسته ام نمیدونم واسه کی بگم اینا رو
بخدا چشام بد میبینه موهام سفبد شده زیر چشام چروک افتاده خدایا چرا من زنده ام
نمیدونم خدا کجاست که اشکامو نمیبینه