مامانم تعریف میکرد چندسال پیش که داداشام کوچولو بودن,, تفاوت سنیشون یکساله,,,, خلاصه نصف شب اون داداشم که دوسه ماهه بوده بیدار میشه مامانم خیلی خسته بوده شیر میده بهش میخوره بعد میزارتش زمین تا قنداقش کنه,, خوابالود هرکاری میکرده قنداق نمیرسه به هم تا ببندتش,, لامپ رو روشن میکنه میبینه داداش بزرگه رو گذاشته وسط قنداق حالا بکش و کی نکش تا بچپونتش تو قنداق و زود بخوابه. 😆😆😆😆😆