حوصله ام سر رفته،نگرانم،با شوهرم قهرم و به شدت ناراحتم...
من مهندسم(تو شرکت داداشم کار میکنم)،امروز مونده بودم سر ساختمان(تا ساعت 3بعد از ظهر) تا کارگرا تو نبود من از زیرکار در نرن.قرار بود شوهرم بیاد دنبالم تا برگردیم خونه...امروز ی مهندس جدید به گروهمون اضاف شده بود....خلاصه ساعت نزدیک 3 بود من برگشتم به اتاقکی که گوشه محوطه بود تا کیف و بقیه وسایلم رو بردارم و منتظر شوهر بمونم...
خب خب نکنید سررریع تایپ میکنم