از سوتی هاتون بگین از خاطره های قشنگتون.. فاز منفی نباشه بیاین روحیمونو شاد کنیم....
اول خودم بگم یه سوتی باحال...
تقریبا دوماه پیش بود همسرم از رو چوب بس افتاد و دست شکست و کمرش ضربه دید خداراشکر خوبه الان... بعدش همش میومدن خونمون واسه عیادت یه بار رفتم در و باز کنم این همسایمون که پسر عمه شوهرمم هست سوپری داره سر کوچه اومدنی با خودش تایت و ریکا و اینا واسه عیادت اورد همین که داشت کفش هاشو در میاورد گفت هر چه فکر کردم گفتم این چیزا بهتره واسه عیادت منم با پرویی گفتم اره اینا بهترن 😂😨🙈🙈🙈
واااااای بهش فکر میکنم خجالت میکشم تا اخر مهمونی که همه چی و دادم جاریم برد سعی کردم برم تو افق.. خیلی بد سوتی دادم.. 😁😂😂😂