من اول دیدم با کفت تو باغچه خونمه من ترسیده بودم میگفت تروخدا منو ببر بعد شب بود منم ترسیده بودم بعدش روز شد نوه هاش اومدن بردنش بالا لباس تنش کردن بعد حالش دقیقا مثل روزای اخر مریضیش بود بهم گفت دخترم بیا من خیلی اذیتت کردم خواهش میکنم حلالم کن در حالی که به گردن من حقی نداشت چند بارم تکرار کرد خیلی عجز داشت تو صداش بعد گفت قبرمو عوض کنید اذیتم بعد دیدم قبرشوعوض کردیم زنده خاکش کردن ولی باز حالش خوب نبود