زن در نگاه دکتر شریعتی .....زن عشق می کارد و کینه درو می کند ...دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر.می تواند تنها یک همسر داشته باشدو تو مختار به داشتن چهار همسر هستی!برای ازدواجش در هر سنی اجازه ولی لازم است و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج کنی ...در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو ...او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی!او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی ...او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد ...او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی ...او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر ...؟و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛ پیر می شود و میمیرد ...و قرن هاست که او؛ عشق می کارد و کینه درو می کندچرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت،زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش؛گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مردسینه ای را به یاد می آورد که تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و همه این هارنج است!
زن در نگاه دکتر شریعتی .....زن عشق می کارد و کینه درو می کند ...دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر.می تواند تنها یک همسر داشته باشدو تو مختار به داشتن چهار همسر هستی!برای ازدواجش در هر سنی اجازه ولی لازم است و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج کنی ...در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو ...او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی!او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی ...او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد ...او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی ...او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر ...؟و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛ پیر می شود و میمیرد ...و قرن هاست که او؛ عشق می کارد و کینه درو می کندچرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت،زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش؛گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مردسینه ای را به یاد می آورد که تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و همه این هارنج است!
زن در نگاه دکتر شریعتی .....زن عشق می کارد و کینه درو می کند ...دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر.می تواند تنها یک همسر داشته باشدو تو مختار به داشتن چهار همسر هستی!برای ازدواجش در هر سنی اجازه ولی لازم است و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج کنی ...در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو ...او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی!او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی ...او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد ...او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی ...او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر ...؟و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛ پیر می شود و میمیرد ...و قرن هاست که او؛ عشق می کارد و کینه درو می کندچرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت،زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش؛گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مردسینه ای را به یاد می آورد که تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و همه این هارنج است!