مادیروز رفته بودیم جایی بعد تا اخرمراسم موندیم فامیلای شوهرم بودن بعداخرش دیگه همه بگوبخندمیکردن دوس نداشتم راحت بشن بهام الان خیلی ناراحتم باراول بوداینجوری بودنشماتابحال اینجوری بودین حس میکنم ادم سبک میشه چیکارکنمشمشمابودین چیکارمیکردین هرچه به شوهرم گفتم بریم نمیومد