هی...
یه امتحانی داشتیم جزو اسون ترییییین درسایی ک تو دانشگاه داشتیم.. یعنی نخونده ام میشد یه چیزایی نوشت... و استاد اون درس از گوگولی ترین استادایی ک.میشد داشت و نمره بده بود...
من روز امتحان خیلیخیلی خیلی حالم گرفته بود..
.سر امتحان ک نشستم دیدم اصلا حالشو ندارم پاشدم برگه مو خالی دادم.... همه با تعجب نگام کردن...
رفتم برگه رو بدم مراقبه گفت چرا خالی بشین بنویس گفتم حال ندارم...
گفت بشین میگم کناریات کمکت کنن😂😂😂😂
منو ب زور برد سر جام... بعد ب بغلیم یواشکی گفت بهش کمک کن قبول شه😁😁
دیگه منم نشستم و یکم حالم بهتر شد شروع کردم ب نوشتن... هی مینوشتم مثل چی... سر ذوقاومده بودم همه رو میدونستم بعد ب همون ک مراقبه گفته بود کمک من کنه ام رسوندم😂😂😂😂
اومدیمبیرون.. هم کلاسیم گفتماجرا چیه با فلانی گفتم چی.... م