2726
عنوان

ماجرای زندگیم..میخام درد و دل کنم🤒

4293 بازدید | 188 پست

من ۲۰سالمه شوهرم۲۳ ۳سال ونیم ازدواج کردیم و ی دختر ۲ساله دارم..دارم روز ب روز ضعیف تر میشم خیلی داغونم بزارین از اول نامزدیمون بگم..من بزرگترین اشتباهم زود ازدواج کردن بود ۱۷سالم بود ک نامزد کردم اونم سنتی تو نامزدی خیلی زجر کشیدم بخاطر نادانی بیش از حد همسرم انگار هیچی حالیش نبود بعد نامزد شدنمون ۴ماه طول کشید ک اومد خونمون و همدیگرو دیدیم.. فاصله خونمون ازهم ۴ساعت بود  وقتی هم ک میومد یبارم منو بیرون خرید یا اصلا گردش جایی نمیبرد خودش ک میگفت عاشقمه ولی انگار این کارارو بلد نبود فقط میومد دوروز میموند و میرفت تو این دوران اصلا یبارم برام خرید نکرد فقط چند ماه یبار برا خرید پوشاک برا اون یکی مغازشون ب ترکیه میرفت ک اونم مثلا دوتا کیف یا شال عین هم میاورد یکی من یکی خواهرش حتی یبارم نشده بود برام ی کادو بیاره ولی با این حال هیچچچ بحثی نمیکردم و چیزی ازش نمیخاستم همسرم تو نامزدی انگار هیچی بلد نبود و اصلا ابراز علاقه نمیکرد مثلا از گلم و عشقم و نفسم و از این کلمات نمیگفت ولی وقتی میومد منو میدیم میگفت خیلی خوشبختم ک با تو ازدواج کردم خیلی دوستت دارم..خودمم مونده بودم دوستم داره یا ن ولی ب پای کم سن بودنش میزاشتم ک خیلی چیزا رو نمیدونه خیلی همو دوست داشتیم تا اینکه یبار تو گوشیش چیزی دیدم ک تا الان کلمه ای ک ب دختره گفته بود هرگز فراموش نمیکنم

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

2728

😭خیانت دیدم اونم دوران عقدمون..اومده بود خونمون ک من ی لحظه گوشیشو برداشتم ک عکس براش بفرستم و اون حواسش ب تی وی بود ک من دیدم و همه دنیا رو سرم اوار شد زود رفتم اتاقم ک کسی گریه هامو نبینه دیگه داشتم از ناراحتی میمردم ک مامانم منو و دید و همه چیزو متوجه شد مامان بیچارم اون حالش از من بدتر شد گفت تو دوران عقد اینطور باشه بعدا چی میشه گفت باید ب خانوادش بگی گفتم ن توروخدا نمیخام بزرگترا دخالت داده بشن و بزرگ بشه خلاصه بعد کلی جنگ و دعوای شدیدم با همسرم ک چند وقتی طول کشید و منه ساده بعد ابراز پشیمانیش بخشیدم ک بعد چند ماه دوباره یه خیانت دیگه اینبار با یکی دیگه دیدم ک همشونم دوست دخترای مجردیش بود ک باز سرو کلشون پیدا میشد

لایک لطفا

یه جایی خوندم که می‌گفت : هیچ وقت یک مادر رو سرزنش نکنید، چون خودش خیلی بهتر از شما این کارو بلده... هر روز یک احساس سنگینی و غم داره که مدام تکرار میکنه :کاش بیشتر بودم، کاش بهتر بودم و کاش مهربون تر بودم.      همیشه آخرش خوبه،اگه بد بود بدون  آخرش نیست      وقتی که تو رفتی و لبت نیست،به قرآن                       لنگ است بساطِ قم و این صنعتِ سوهان                    از روی لب توست که در حاشیه قم/هی شعبه زده حاج حسین و پسرانش 😍😍😍🤪🤪                             چشم هایت عقیق اصل یمن /گونه هاقاچ سیب لبنانی /تو بخندی شکسته خواهد شد /قیمت پسته های کرمانی 

 البته خیانتا فقط در حد چت کردن بود اینبار دیگه ب خانوادش گفتم و مامانش زنگ زد گریه میکرد ک پسرم غلط کرده گوه خورده چطو ب خودش همچین اجازه ای داده تورو خدا ببخشش قول میدم دیگه تکرار نشه اینقد قسمم داد و گریه کرد گفت ب جون بچم الان خونمون جنگ شده داریم باهاش دعوا میکنیم و ب غلط کردن افتاده گفت اون خودشم پشیمونه و از صبح تو اتاقشه لب ب چیزی نزده گریه میکنه ک من پشیمونم چطور همچین کاری کردم چطور تو روی زنم نگا کنم بعد شب شوهرم زنگ زد و با گریه داشت ابراز پشیمانی میکرد و بعد چند روز اومد خونمون و ی کادو اورد و بعد کلی دلخوری اینم تموم شد البته اینم بگم ک پدرم و داداش بزرگتر از خودم از این ماجراها هیچی نمیدونستن و نگفتیم بهشون تا اینکه ازدواج کردیم و تو رابطه زناشویی همسرم هیچی نمیفهمید ببخشید ولی فقط کار اصلی رو میکرد و ن بوس ن بغل هیچییی ک من خیلی اذیت میشدم..

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730