2737
2739

به هرحال باز باید قبول میکردم از طرفی خیلی از اون خونه بدم میومد دوس داشتم زودتر خلاص شم اما نمیدونستم دارم چه کمکی به سرنوشت میکنم واسه بدبخت شدنم سه ماه گذشته بود ومن دیگه نزدیکای زایمانم بود حسابی بادکرده بودم به خاطره نمک فراوانی که میخوردم و طبیعتا حوصله ی اسباب کشی نداشتم قراربود از کن سولقان نزدیک باغچه خونه بگیریم اما خب قیمتابالابودنشد تقریبا30شهریوربودکه تصمیم گرفتیم از یه جای ارزون خونه بگیریم تا پول واسه باغچه کم نیادهمون روز رفتیم یه منطقه به اسم اسلامشهر خونه پسندیدیم و بیانه دادیم قرارشد دوروزه اسباب کشی کنیم ماه محرم بود حسابی استرس داشتم که خدایانکنه من تاسوعایاعاشورا دردم بگیره خیابونا شلوغه دسته و هیئت نمی ذاره ماشین رد شه...دوم مهراسباب کشی کردیم فقط 4روزبود که جابه جا شده بودیم که همسرمو صابخونه  درگیرشدن ومامجبورشدیم 6مهربازم دنبال خونه بگردیم ازروی ناچاری یه خونه همون نزدیکای گرفتیم و8مهر دوباره نقل مکان کردیم ومن حسابی سرپابودمو اصلا به روی خودم نیاوردم که حالم بده همه اومدن کمک که کارا زود تموم شه اما....خدایا من داشتم میمردم از درد پاهام هنوز زیاد کار نکرده بودیم که دل درد خفیفی اومد سراغم یاحسین دقیقا طهر تاسوعا بود...چیکار کنم بگم یابزارم کارها تمام شه تو همین فکرابودم که یهو پاهام خیس و داغ شد..یعنی کیسه آب سوراخ شده بود وای خدایا من خاطرات مامانای دیگه روکه هرشب میخوندم حمام سشوار آرایش عطر ساک بچه...اما من وسط اسباب کشی ژولیده بدون آمادگی چقد بدبیاری...آقا هم که فقط میخواست زودتر برده باغچه ولی مجبور بودم اعلام کنم بچه داره میاد حسابی حالم بد بود خسته بودم غمگین بودم به هرحال با همون اوضاع راهی شدیم به امید اینکه از پول پیش خونه یکشم قراره خرج ما کنه بریم بیمارستان عرفان  زدیم بیرون بلللله خیابون کیپه عزاداران با بدبختی افتادیم اتوبان من ساکت بودم مامانم گریه میکردوذکرمیگفت بقیه ام که مونده بودن خونه روجم کنن یکم گذشت درحین ناباوری راهی بیمارستان میلاد شدیم خدایا داشتم از ناراحتی دق میکردم چرا میلاد مگه قرار ما این بود هیچی نگفتم بازم یه بغض سنگین دیگه نشست تو قلبم حتی سنگین تر از بغضی که بابت لباس عروسی که هیچ وقت نپوشیدم چون کسی نیومدعروسیم همه مخالف بودنوقهر تمام تنهایی نمی دونستیم عروسی بگیریم بگذریم... رفتیم داخل بیمارستان پذیرش پرسید خانم پرونده داری گفتم نه گفت پس نمی تونیم بستری کنیم بریدجاهای دیگه امامن نمیدونم از ناراحتی بودیاخستگی یا درد غش کردم اونام ترسیدن زودمعاینه شدم گفتن3سانت بازشده مجبورشدن بستری کنن ساعت دقیق6بود رفتم اتاق زایمان فقط با مامانم خداحافظی کردم حتی نتونستم به اون نگاه کنم ازماما خواهش کردم اجازه بده دوش بگیریم چون ازوسط اسباب کشی با اون وضعیت رفتم معذب بودم گفت برو دستشویی بدن تو زودبشور بیا تقریبا7بود هیچ دردی نداشتم فقط فکروخیال میکردم دکتر مهربونی بود گفت چته پریشونی فقط تونستم بگم هیچی چشم به ساعت بود8خوابیدم 10 با درد شدیدی بیدار شدم کیسه آبم که ظهرسوراخ شده بودتقریبادیگه تخلیه بود وقتی معاینه شدم گفت همون3سانتی 10ونیم سرم وصل کرد و توش آمپول فشار زد گفت به حالت دستشویی بشین رو تخت وای خدایا یاحسین چی شد یهو انگار داشتم میمردم عجب دل درد بدی بود چقدر وحشتناک بود نیم ساعت بعد اومد گفت آفرین شدی5سانت ادامه بده اما من هیچ روحیه ای واسه ادامه دادن نداشتم چون اون بیرون کسی بود که هیچ انگیزه ای واسه بیرون اومدن از اون اتاق بهم نداده بود نمیدونم چرا دیگه دردو حس نمی کردم شاید به خاطر هجوم افکار بد و پوچ بود ساعت شد 12اومدن سراغم گفتن8سانت باز شدی دوباره با تمام وجود درد وحس کردم اما یه دفعه خندم گرفت روزتاسوعادردم گرفت و شب عاشورا قراربود زایمان کنم خنده و گریم قاطی شده بود که یهو حس دفع بهم دست داد وااااای زجر آور بود اومدن بردندم یه اتاق دیگه رفتم رو تخت زایمان خدایا چقدر درد داشتم چشم به ساعت بود دقیقا:21دقیقه بامداد همش زورمیزدم داد میزدم نفسمو حبس میکردم و یک دفعه خدای من یه فرشته ی کوچولو راس ساعت00:23دقیقه 9مهر96 سر خورد افتاد رو دستای دکتر مهربون و تمام دردا تموم شد یه بچه ی سفیدباکلی موهای مشکی خرمایی رو گذاشتن روسینم فرهاد من باوزن3330وقد53به این دنیای نامردپاگذاشت

ادامه دارد...

میشه منم لایک کنید مهربونا

دقیقا حالت برام قابل درکه...

اسباب کشی داشته باشی زایمانتم نزدیک باشه نه پرونده ای نه بیمارستانی...

تازه ب همه اینا ؛ بی خیالی مردو هم اضافه کن ک ۲ماه دیگه موعد تخلیشه و نه پول رهن داره نه پیگیر میشه دوتا خونه رو بره ببینه اقلا!

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2731
2738
2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز