روانشناسی شغل من است. این شغل را خودم انتخاب کردم و به آن علاقه دارم. من هم گاهی خوشحالم گاهی ناراحت. ناملایمات برای من هم اتفاق می افتد. روزهای شاد وغمگین دارم. من هم به اختلالات روانی دچار می شوم و برای معالجه به روانشناس دیگری نیاز دارم. گاهی دلم می گیرد و برای درددل به سراغ انسان ها میروم.
من در ساعات کاری فرد دیگری هستم. در اتاق کارم فردی هستم که مراجع رادرمان می کنم. و خارج از اتاق کارم عضوی از جامعه هستم که فراموش کاری سهل انگاری خستگی و ... به سراغم می اید. در این کار هم کلاه برداری و جاه طلبی و ... دیده می شود مانند بقیه مشاغل. ولی به معنای پایین کشیدن و بی ارزش شدن این شغل نیست.
همه ما انسان ها به کمک یکدیگر نیاز داریم و از یکدیگر خدمات می گیریم. برطرف کردن دوگانگی های ارزشی. ناراحتی های روحی و اختلالات روانی برپایه چهارچوب علمی آن و به صورت عملی وظیفه ماست. با این شغل مهربان باشیم و به یک دیگر احترام بگذاریم.