من و همسرم تو اين سه ماه كلي بحران پشت سرگذاشتيم كلي ام پيش راهمون هس ولي باز خداروشكر ميكنم چون فقط خودش بود كه دستمونو گرفت
ازين طرف دخترخاله م ده روز ديگه زايمان داره به احتمال قوي و من نميدونم تو أون مراسم كه همه فاميلامون هسن چطور ميخوام سرمو بيارم بالا
فك كنين از لحظه اي كه ميبينمشون ناراحتم ميكنن شديد
اينكه مهتا بيا برو فلان دكتر و بيا برو پيش فلان ماما خونگي
و هي با طعنه بهم ميگن خدا به توام ببخشه
يبارم خاله م برگشت گفت خب دختراي من كه هم دختر آوردن هم پسر
ببينيم مهتا ميتونه يكيشو بيارم
بخدا ميشكَنَم زير بار اين حرفا😭