سلام
بخاطر شرایط فعلیم(بیکاری چند ماهه و بی پولی و...) خیییییلی بهم ریخته هستم. یه شب خوابم نبرد. اومدم تو هال نشستم حساااااااای گریه کردم. کلی به خدا گله کردم. که چرا هیچی درست نمیشه و دلم پوسید واسه یه خبر خوب و حسابی غر زدم.
دلم خواست قران بخونم. رفتم وضو گرفتم نصف شب. گفتم هر سوره ای اومد از اولش میخونم.
چی اومد؟
اول سوره فتح! انا فتحنالک فتحاَ غریبا!
خیلی شرمنده شدم خیلییییی. هر ایه و معنیشو خوندم احساس کردم خدا نشسته روبروم داره فقط به من میگه اینا رو.
همونجا نیت کردم دیگه تو نماز خوندنم تنبلی نکنم. تو این چند روز که سر حرفم بودم. با خدا معامله کردم.