حواهر و برادر شوهرم توی یه شهر دیگه زندگی میکنن هر کدام شهر جدا
پدر و مادر شوهرم وما هم تویه شهر هستیم
بخاطر اینکه تنها هستن همش توقع دارن ما بریم یا اگه میخوان حایی برن ماهم بریم یا ما میخوایم جایی بریم ببریمشون
مثلا عید یا زمانی که برادر و خواهر شوهرم میان توقع دارن ما همش اونجا باشیم
خیلی بخاطر این مسیله ناراحتم ..
یعنی من وشوهرم همه جوره باید جور خواهر و برادرش رو بکشیم توی مریضی ها و مناسبت ها و خلاصه هرجا که بطور معمول باید بچهها حضور داشته باشن
مادر شوهرم خیلی هم متوقع هست
و پررو
یعنی واقعا تو این چند سال که ازدواج کردیم واقعا احساس استقلال نداشتم همش اویزونمونه
اونا هم راحت دارن زندگی میکنن جالب اینجاست که اونا بچه خوبه هستن
بخدا دیگه خسته شدم
امشب خیلی ناراحت شدم و گفتم امیدوارم خواهر و برادرت خیر نبینن
البته اوناهم مقصر اصلی نیستن
ولی چیکار کنم اونا باعث شدن این شرایط پیش بیاد مادر شوهر م تا یکمی کمتر میریم یا میخواییم به زندگی خودمون برسیم (منظورم این که مستقل باشیم) دهن کثیفش رو باز میکنه
بخدا موندم چیکار کنم
ازالان برای شب یلدا غصه ام گرفته دوست ندارم برم اونجا