خانوادش دورن از ما و اینقدر ترکش دارن
بخدا براشون کادو میخرم و بهشون بهترین هدیه ها رو میدم ماه قبل تولدشون بود ولی وقتی رفتم علاوه بر سوغاتی کادوهای تولدشونم بردم ولی نمک نشناسن
اما روش نامه رو تست میکنم فردا که رفتم سرکار
الان خیلی باهاش حرف زدم بخواد فکر کنه به اینا فکر میکنه
بنظرم زود رفتم سمتش اولش میخندید الان حسابی جبهه گرفته
خیلی سخت آشتی میکنه همیشه
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!
من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 
سلام. اومدم بگم امروز موفق شدم
اصلا با پسرم دعوا نکردم
غر نزدم
کلی کار مفید کردم
البته گاهی حس بد میومد سراغم سریع ذهنم منحرف میکردم
انشاالله فردا هم روز خوبی برای هممون باشه
عزیزم منم تا قبل از بارداری برای شوهرم تیپ میزدم
غذای خوب میپختم هرچی میگفت سکوت میکردم ازش چیزی نمیخاستم چون رعایت جیبشو کردم غرورش نشکنه از نداری جلو زنش خانوااده اش ارزشی برام نذاشتن مثلا من عروسشون بودم هیچ خریدی کادویی تا حالا برام نگرفتن
ولی من هیچ چیز بدی نمیگفتم تازه میگفتم بریم بهشون سز بزنیم ولی اون بارها بارها با مقایسه کردنش افکار منفیش
محدود کردنش منو داغون کرد تا اینکه باردار شدم توقع توجه بیشتر ازش داشتم ولی ازم دور شد خیلی دور چون سنگین شده بود لباس به شیکی قبل نداشتم رابطمون محدود شده بود باهام بحث میکرد جایی که اون رعایت کنه من موقع ای بهونه میکرد اروم بودم چیزی نمیگفتم خیلی بهم سخت گذشت تا اینکه دخترم دنیا اومد کلا از هم دور شدیم رختخوابمون جدا بود هیچ کمکم نبود طعنه و متلکاش .
قبول دارم ی مدت فشار نگه داری بچه زیاد روم بود خسته بودم مدیریت نداشتم مث قبل نبودم بهش رسیدگی نداشتم
ی مدت هست که دارم درک میکنم که من زنم ارزش دارم باید بهم احترام بزارن شروع کردم به خونم و بچم رسیدگی پخت و پز بیرون رفتن ی چند روزم شوهرم خوب بود ولی ی دفعه بهونه کرد باهام دعوای بدی راه انداخت . من میخام به خودم برسم لباس خوب بپوشم به خونه و بچه و شوهرم برسم با احترام حرف بزنم وهمچنین ولی هر چقد من احترام میزارم شوهرم پررو تر میشه خیلی تحمل کردن که درست بشه جالبیش اینجاست اون مرتب به من میگه زبونت درازه
هیجی بلد نیستی و اینا دیگه نمیتونم تحمل کنم که غرورم خرد بشه کلی حرف بار خانوادم میکنه در صورتی که هیچکس به جز خانوادم پشتمون نیست ولی نمک به حرومه
درود گلبوته جان راستش منم خیلی گرفتارم
عزیزم شوهر شما در اصل شکاک نبوده این رفتار دقیقا نوعی حالت دفاعی در برابر بی تفاوتی شما نسبت به ایشون بوده چون هر وقت خواستی بری بیرون به خودت میرسیدی و داخل خونه نه و این ناراحتش میکرد
به هر حال مطلبی که میزاری و میخونم بیشتر ازت خوشم میاد از اینکه اینقدر اراده داشتی امیدوارم تمام زنهای مملکتم مث شما باشن قوی و پیگیر 👍
تبریک میگم بخاطر شجاعتت و اهمیتی که به بچت میدی این قابل ستایش هست
در مورد خیانت شوهرت متاسفم و انتخاب مسیر زندگیت رو محترم می‌شمارم
حتما سعی کن جو خونه برای خودت و بچه آروم و پر از شادی و احترام باشه اگه غیر از این باشه ارزش موندن تو خونه ای که خیانت باشه نیست
پس رعایت این نکته ارزش گذاشتن به خودت و زندگیت هست و فکر نکن اگه زندگی مستقلی داشته باشی در حق بچت بد کردی
اطلسی جون سلام عزیزم داری راهت صحیح نیست
رفتار و حرفهایی که زدی اصلا مطابق هدف این تاپیک نیست
این چیزهایی که میگم اصلا نشونه مقصر بودن شما نیست فقط روشی هست که میتونی از مشکلت رهایی پیدا کنی
فعلا زوم رو از روی شوهرت بردار کارهایی که گلبوته جان انجام داده رو شروع کن
جلو خانوادش فقط چشم بگو بهش
جوابشو نده اگرم ایراد گرفت با حالت مظلوم جوابشو بده مثلا در جواب اعتراض آتلیه بهتر بود با قیافه مظلوم می گفتی آخه خیلی دلم میخواست دخترمون عکس داشته باشه و....
تا اینکه متقابلا جواب بدی
هنوز سیاست مد نظرمون رو اجرا نکردی
عزیزم شوهرت پتانسیل خوب و عالی شدن رو داره پس اول خودت و بعد زندگی و شوهرت رو تغییر بده
امیدوارم پیام بعدی گزارش اولین قدم تو مسیر موفقیت و رسیدن به شادی باشه🌹
بهت پیشنهاد میکنم دیگه منت کشی نکن
ولی عادی و با محبت باش
شوهرت از ترسش داره محکم کاری میکنه
در مورد کار برو مرخصی بگیر فعلا اگه اصرار کرد
بهش بگو دوربین بزار و هر کاری میخوای انجام بده بزار اعتمادش جلب بشه
در آخر هم با قیافه مظلوم بگو من دیگه تلاشمو کردم حالا میله خودته و رهاش کن
به خودت برس و بیخیال باش ولی توجه و محبت معمولی داشته باش
خونه مرتب و غذا روبراه باشه
ولی من خیلی امیدوارم همه چی عالی میشه👍
چون نشونه عشق زیاد رو تو رفتار شوهرت میبینم
در ضمن این عالیه که پیش مشاور میری 😊
سلام باران جان
محبت و احترام بدون برنامه و زیاد از حدش خوب نیست و نتیجه عکس میده
شما تصمیم درست گرفتی ولی صبوری و سیاست بیشتر لازم داری
بعدم برنامه و هدف ما اول خودمون هستیم
شما تیم زدی برا شوهر و فعال شدی بخاطر شوهر پس توقع بالا رفت و زود خسته
شما باید اول خودت عشق رو حس کنی و عاشق خودت بشی
شوهر رو زوم نکن تو مرحله اول فقط بخاطر خودت تلاش کن کم کم توجه اونم جلب میشه
توی ادامه راه مطمئنا کم کاستی هست طبیعیه
صبوریه زیادی لازمه
با شوهرت بهتره قراردادی بین خودتون بزارید
توهین تو دعوا نباشه به هم و خانواده ها
مشکلات گذشته رو پیش نکشید
موقع عصبانیت ادامه ندین و به هم فرصت بدین
توقع اینکه در مدت کوتاه به نتیجه برسی اشتباهه
چون خیلی از ماها مهارت خوب صحبت کردن و رفتار با هم رو یاد نگرفتیم متاسفانه
همین سختگیریش همین که اینقدر حرف شما آتیشش زده که کوتاه نمیاد
یه سوال اگه شما خواهرت با اخم نگاه کنه بهت مهمتره یا زن همسایه چرا؟
مطمئنا میگی خواهرم مهمتره چون زن همسایه اصلا مهم نیست در موردم چی فکر میکنه ولی باید بدونم چرا خواهرم اینجوری نگام کرده
عزیزم هر چی شدت ناراحتی طرف از شما بیشتر باشه عشق و محبت بینتون بیشتره شما براش خیلی مهمی که اینقدر ناراحت شده
امیدوارم عمق عشق شوهرت نسبت به خودتو درک کرده باشی 😊
یه مورد رو بگم دیروز شوهرم گفت هوس فلان غذا رو کردم منم گفتم باشه درست میکنم عزیزم
صبح پا شدم دیدم حالم خوب نیست سر درد داشتم منصرف شدم که درست کنم قرص خوردم بهتر شدم و درست کردم براش
ظهر اومد موقع نهار خوردن با خودم گفتم باید بدونه من با سر دردم براش غذای دلخواهشو پختم بنابراین گفتم
چجور شده دوس داری گفت خیلی خوب شده مرسی
منم گفتم واقعا ؟آخه حالم خوب نبود فقط بخاطر اینکه گفته بودی هوس کردی برات درست کردم
ترسیدم خوب نشده باشه دستمو گرفت و گفت تو چقدر خوبی ممنونم عزیزم
بعد نهار خودش میز رو جمع کرد و ....
بخدا من بدجنس نیستم🙈
فقط محبت و احترام اینجوری رو باید بدونه و درک کنه دوس ندارم وظیفه ام بدونه و ارزشش بیاد پایین
مثالی بود برای نشون دادن و یاد آوری محبتتون البته به صورت غیر مستقیم به شوهر جان😀
