2410
2553

سلام دوستای گلم 

من بعد سه ماه برگشتم نی نی سایت

من ۶ سال از عقدم میگذره

یه دختر ناز دو ساله دارم

زندگیم با عشق در یک نگاه شروع شد 

مثل همتون روز خوشی و روز سختی داشتم

نیش و کنایه خانواده همسر داشتم

تبعیض گذاشتن بین جاری ها رو داشتم

روزای بی پولی داشتم 

ولی....

ولی سیاست نداشتم. الان که فکر میکنم همه چی رو با بچه بازی و لجبازی بدتر کرده بودم

جایی که نباید صدامو مینداختم رو دوشم و جایی که باید حرف میزدم سکوت میکردم

بعد بع دنیا اومدن دخترم همه چی بدتر شد

جوری که منو شوهرم جدا میخوابیدیم. روز به روز سرد تر میشد رابطه

سر هرچیزی بحث میکردیم 

اصلا بدون طعنه کنایه حرف نمیزدیم 

حوصله هیچ کاری رو نداشتم

همش خونم ریخت و پاش بود

حوصله بچمو نداشتم. دلم نمیخواست کسی بیاد خونم

به زور غذا درست میکردم. همش تو خونه ولو بودم

ختی به خودمم نمیرسیدم

تا اینکه یه روز بعد یه دعوای حسابی به خودم اومدم

گفتم مگه چند سالمه ؟

تصمیم گرفتم خودمو دوست داشته باشم 

واسع خودم ارزش قائل بشم 

کلی تو نت تحقیق کردم . نشستم دو دوتا چهار تا کردم و یا علی گفتم

الان خیلی از اینی که هستم راضیم

با قدمای کوچیک شروع کردم و الان نتیجش کاملا تو زندگیم رضایت بخشه

‏همه فکر میکنن من رازدارم ولی واقعیت اینکه من یادم میره چی گفتین🤦🏻‍♂️😂

ببینید کسایی که مشکل منو دارن بیان

حرف بزنیم

جنگ که نداریم

من از تجربم به شما میگم

شما هم تجربتون رو به من بگین

در کنار هم برسیم به روزای خوب

میخوام اول از همه خودتون رو دوست داشته باشین

الویت زندگیتون خودتون باشین بعد بچتون بعد همسرتون

‏همه فکر میکنن من رازدارم ولی واقعیت اینکه من یادم میره چی گفتین🤦🏻‍♂️😂

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥 

من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود و حتی توی تعطیلی های عید هم هستن. 

بیا اینم لینکش ایشالا مشکلت حل میشه 💕🌷

2456

اولین قدمم این بود که کل لباسایی که خیلی استفاده شده بود و کهنه بود یا زار میزد به تنم رو ریختم دور

خیلی کار سختی بود ولی تونستم عملیش کنم


‏همه فکر میکنن من رازدارم ولی واقعیت اینکه من یادم میره چی گفتین🤦🏻‍♂️😂
2714
اولین قدمم این بود که کل لباسایی که خیلی استفاده شده بود و کهنه بود یا زار میزد به تنم رو ریختم دور ...

من این کارها رو کردم 

منتها چیزی که منو آزار میده اینها نیست

ما قصّه خود از سر اخلاص بگوییم / افسوس که گوش شنوا نیست در این شهر   
اولین قدمم این بود که کل لباسایی که خیلی استفاده شده بود و کهنه بود یا زار میزد به تنم رو ریختم دور ...

وااااایییی نگووووو خیلی سخته ک منم خیلی از این لباسا دارم کمدم ازشون پرشده😬

قدم بعدی ظرفای لب پر یا رنگشون کم شد همون ظرفای دم دستی رو گذاشتم تو کارتن بردم انبار

تصمیم گرفتم از همسرم و بچم تو ظرفای شیک و معمونی پذیرایی کنم

کی لیاقتش بیشتر از خودمونه تو استفاده از ظرفا

‏همه فکر میکنن من رازدارم ولی واقعیت اینکه من یادم میره چی گفتین🤦🏻‍♂️😂

منم اینحوری بودم به خودم اومدم بعد ۳ سال تازه میفهمم شوهرم چیارو تحمل میکرده به نظرم افسردگی داشتم چون حتی بچه چندماهمو هم نمیخواستم فقط میخواستم برگردم خونه پدرم به روزای مجردیم

محمد حسین👦۱۳۹۶/۴/۲۵.                                                   محمدمتین👶۱۳۹۷/۱۰/۲۹
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2712
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز