بخدا من یک هفته اینطوری بودم)پری شب از ساعت یازده شب تا دونصف شب شوهرم بهم میگفت باید بگی چته. منم سکوت میکردم و سربالا جواب میدادم. دو روزه آنقدر عوض شده. دیروزم یهو برام طلا خرید. زیاد ک ب دست و پاشون بپیچی ف میکنن چ خبره. دو روز خیلی بپیچ بعد یک هفته زیاد محل نده. من اینو تازه یاد گرفتم.
امان از وابستگی دوران عقد😢😢
چرا سیاست ندارم چرا طاقت کم محلی ندارم چرا چرا چرا😢
اینقدم دلم میخاس برم این مسافرتوووو ک حد نداشت
حوصلم داره میترکه از یه طرفم اگه برم کوچیک میشم
اگه نرمم هیچ راهی واسه سزگرم کردن خودم ندارم دق میکنم
چون میدونم ب اونا خوش میگذره و زنگمم نمیزنن و من حوصلم سر میره
خودش اولا بدتر از من بوداااا
من منطقی و آروم و مستقل اون احساساتی و بی طاقت وابسته
الان ک منو مثه خودش کرده خودش عوض شده
مشکل اینه درک هم نمیکنه وابستگی چیه
احساس میکنم مزاحمشم
تورو خدا جواب منو بدین چگونه رفتار کنم؟
من جو میگیرم میرم زنگش میزنم بعد اون کم محلی میکنه کوچیک میشم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
40 ثانیه پیش
41 ثانیه پیش
41 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
