سلام دوستای همیشه همراه تاپیک هام بعد از غیبت طولانی می نویسم براتون
ما سه ماه عقد کردیم..خانواده شوهرم کلا دو تا پسرن تعدادشون ب علاوه مادر و پدر
از اول قرار شد برادرشوهرم که طیقه پایین مادر شوهرم هستن بعد از 10سال بلند بشن برن خونه خودشون که خریدن و من و شوهرم بریم طبقه پایین البته راهش کاملا جداست..بماند که پدرشوهرم گفت هرچی چیز قدیمی بوده جاریم ورداشته برده ...
بیخیال
حالا اینا میخان یک سال دیگه باز بمونن طبقه پایین تا بنایی کنن خونشون برن نهایت پیشنهادشون اینه میخای زودتر بیای برو تو اتاق شوهرت زندگی کن!مگه منم خیلی ناراحت شدم قبول نکردم
تا ی سال دیگه همه چی گرونیش صد برابر شده شوهرم روش نمیشه بگه زودتر برین خب خونه و ویلا دارن مغازه دارن بازم حرص میزنن شوهر بیچاره ام اول راهه هرچی دیر بگیره به ضررشه کلی وسیله هم گردنشه
بعدم جاریم هرکاری من بلدم زود میره یاد مییگیره ماشین ب اسم شوهرمه منتها این خانم میره باهاش رانندگی میکنه !!!!تازه گواهی نامه گرفته
راستش من خسته شدم
مادر خودم خیلی سخت گیره تو نامزدی راستش شما ک غریبه نیستین خسته شدم به شوهرمم نباید بگم همش تو خودم بریزم