دیوونم کردن
بدبختی تو یه ساختمون میشینیم
با یه بچه دو ساله و یه چهارماهه توقع دارن برم واسشون بشورم بسابم خواهر شوهرام هر روز خونه ی ما باشن هفته ای چند بار شام ناهار دعوتشان کنم هیچ جا بدون خواهر شوهرام نرم.منم که نمیکنم یعنی نمی تونم نمی رسم شروع میکنن نفرین و .... که ایشالا بچه هات عروست عین خودت شن
پیر شدی تنها می مونی تنها میمیری بچه هات هم بزرگ میشن میفهمن حق با ما بود میان سمت ما کسی حتی سره قبرت هم نمیاد!
فک کن همه کار میکنن تو خونم حتی کمد ها مو باز میکنن سرک میکشن و میگن حق اعتراض نداری قفل هم میکنم شوهرم و پر میکنن
شوهرم مذهبیه رفت درآورد که در اسلام این کارا درست نیس
ولی باز پرش میکنن که شرع اجازه نمیده ولی عرف جامعه و مخصوصا خانواده ی خان زاده ی ما ! اینه که خونه ی پسرمون خونه ی ماست و عروس کلفت و کنیز ماست هر کار خواستیم باید بکنه