سلام...
این متن یه جورایی روزمرگی های من تو 20 ماه اخیر و البته کمی از دوران بچگیم! که تو دفترچه یادداشت گوشیم نوشتم...
خیلیییی طولانی بود اما من خلاصه ای ازش رو اینجا مینویسم، امیدوارم نی نی سایت همیشه باشه تا هروقت یادم رفت چی به سرم اومده سری به این تاپیک بزنم😔
ممنون میشم قضاوت نکنید چون 90درصد نوشته ها حذف شده و اگه دوست ندارید اجباری به خوندنش نیست.... چون کامل نشده، فقط اینجا میذارمش که تو گوشیم حذفش کنم!
نمیدونم تا فصل چندم قراره بره.... و قراره من از چه راهی بچه دار شم! اما امیدوارم زیاد طول نکشه...
خب من خیلی عاشق بچه ها هستم و متأسفانه خدا با همین نقطه ضعف همیشه منو امتحان کرده... زیادی هم سربلند نبودم! گاهی کفر میگفتم گاهی هم حسابی باهاش بحث میکردم و میگفتم که دوسش ندارم....
خییییلی دعا کردم و التماسش کردم که بهم یه خواهر یا برادر بده اما همش بی فایده بود، یه بچه کوچیک بودم اما نذر های بزرگی میکردم مثل هزار تا صلوات، ختم قرآن و... همشو هم کم کم ادا میکردم، حاجت نگرفته!
نتیجه ی تلاش ها و دکتر رفتن های مامان یه زایمان زودرس، یه سقط، یه بارداری خارج رحمی و در نهایت از دست دادن رحم بود😔
هیچی این وسط به اندازه از دست دادن داداش کوچولوم سخت نبود، یه بچه دو کیلویی اما تپل و سفید و موطلایی وسط کلی دستگاه... یک ماه تمام نگاه کردم بهش و دعا کردم بمونه اما...
گفتم حتما قسمت به این بوده که تک فرزند بمونم و همه میگفتن خدا در عوض به خودت ده تا بچه میده تا حالت از هرچی بچس بهم بخوره!
همیشه محکم بودم و آستانه تحمل بالایی داشتم، از درون افسرده بودم اما فقط تو تنهایی اشک میریختم... تو جمع یه دختر بی خیال و سر به هوا!
سر یه اشتباه ازدواج کردم که نتیجه خوبی نداشت و تو کم تر از یه سال به طلاق انجامید! (سن کمی داشتم و اون عوضی پسرداییم بود که گولم زده بود)
تو 18 سالگی درحالی که واسه کنکور آماده میشدم و اصلا قصد ازدواج نداشتم با همسرم آشنا شدم، همه چی خیلی زود انجام شد و تو کم تر از سه ماه عقد کردیم! همون سال هم عروسی گرفتیم و رفتیم زیر یه سقف...
اوایل شوهرم علاقه ای به بچه نشون نمیداد اما کم کم نرم شد و همکاری میکرد....
رفتم زیر نظر دکتر و گفت فقط فولیک اسید بخور اقدام کن اگه نشد 6ماه دیگه بیا!
از اون روز ها نگم که چقدر لعنتی بودن... از تصورش اشک تو چشم هام جمع میشه! هر ماه همین که پریودم یه روز عقب میفتاد سریع بیبی چک میزدم، حتی چندبار هم آزمایش دادم اما نتیجه مشخص بود!
منی که 28 روزی و سر وقت پریود میشدم، حسابی سیکل هام بهم ریخته بود! حتی بعضی ماه ها مجبور به تزریق پروژسترون میشدم تا پریودم بیاد...
بعد 6 ماه مجدد مراجعه کردم، چند تا ویتامین تجویز کرد و آزمايش اسپرموگرام واسه همسرم نوشت! جواب آزمایشش عالی بود...
نرمالش 20میلیون در هر میلی لیتر، واسه شوهرم 200میلیون در هر میلی لیتر و بیشتر از 75 درصدشون سالم بودن!
سه ماه هم با ویتامین ها اقدام کردم اما بارداری درکار نبود...
دوباره رفتم مطبش این بار فرستاد سونوی فولیکول، که جوابش تو روز 14 سیکل فقط یه فولی 15 بود!
یه بسته کلومیفن داد شب 5 تا 9 پریود دوتا بخورم، با یه بسته دوفاستون! یه آمپول Hcg هم نوشت گفت اگه دوس داشتی روز 12 برو سونو فولی بزرگتر از 17داشتی بزن... منم رفتم یه دونه 17 ونیم داشتم و آمپول زدم!
دوفاستون که تموم شد روز بعد از روی کنجکاوی یه بیبی چک گذاشتم، بلافاصله یه خط صورتی واضح ظاهر شد! 4روز تا موعد پریودم مونده بود...
به کسی چیزی نگفتم و روز بعد یه بیبی چک مارک سرتین گذاشتم، خط دوم خیییلی پررنگ تر از دیروز ظاهر شد...