2737
2734

سلام... 

این متن یه جورایی روزمرگی های من تو 20 ماه اخیر و البته کمی از دوران بچگیم!  که تو دفترچه یادداشت گوشیم نوشتم... 

خیلیییی طولانی بود اما من خلاصه ای ازش رو اینجا مینویسم، امیدوارم نی نی سایت همیشه باشه تا هروقت یادم رفت چی به سرم اومده سری به این تاپیک بزنم😔

ممنون میشم قضاوت نکنید چون 90درصد نوشته ها حذف شده و اگه دوست ندارید اجباری به خوندنش نیست.... چون کامل نشده، فقط اینجا میذارمش که تو گوشیم حذفش کنم! 

نمیدونم تا فصل چندم قراره بره.... و قراره من از چه راهی بچه دار شم!  اما امیدوارم زیاد طول نکشه... 


خب من خیلی عاشق بچه ها هستم و متأسفانه خدا با همین نقطه ضعف همیشه منو امتحان کرده... زیادی هم سربلند نبودم!  گاهی کفر میگفتم گاهی هم حسابی باهاش بحث میکردم و میگفتم که دوسش ندارم....
خییییلی دعا کردم و التماسش کردم که بهم یه خواهر یا برادر بده اما همش بی فایده بود، یه بچه کوچیک بودم اما نذر های بزرگی میکردم مثل هزار تا صلوات، ختم قرآن و... همشو هم کم کم ادا میکردم، حاجت نگرفته! 
نتیجه ی تلاش ها و دکتر رفتن های مامان یه زایمان زودرس، یه سقط، یه بارداری خارج رحمی و در نهایت از دست دادن رحم بود😔
هیچی این وسط به اندازه از دست دادن داداش کوچولوم سخت نبود، یه بچه دو کیلویی اما تپل و سفید و موطلایی وسط کلی دستگاه... یک ماه تمام نگاه کردم بهش و دعا کردم بمونه اما... 
گفتم حتما قسمت به این بوده که تک فرزند بمونم و همه میگفتن خدا در عوض به خودت ده تا بچه میده تا حالت از هرچی بچس بهم بخوره!
همیشه محکم بودم و آستانه تحمل بالایی داشتم، از درون افسرده بودم اما فقط تو تنهایی اشک می‌ریختم... تو جمع یه دختر بی خیال و سر به هوا!
سر یه اشتباه ازدواج کردم که نتیجه خوبی نداشت و تو کم تر از یه سال به طلاق انجامید! (سن کمی داشتم و اون عوضی پسرداییم بود که گولم زده بود) 
تو 18 سالگی درحالی که واسه کنکور آماده میشدم و اصلا قصد ازدواج نداشتم با همسرم آشنا شدم، همه چی خیلی زود انجام شد و تو کم تر از سه ماه عقد کردیم!   همون سال هم عروسی گرفتیم و رفتیم زیر یه سقف...
اوایل شوهرم علاقه ای به بچه نشون نمی‌داد اما کم کم نرم شد و همکاری می‌کرد....
رفتم زیر نظر دکتر و گفت فقط فولیک اسید بخور اقدام کن اگه نشد 6ماه دیگه بیا!


از اون روز ها نگم که چقدر لعنتی بودن... از تصورش اشک تو چشم هام جمع میشه!  هر ماه همین که پریودم یه روز عقب میفتاد سریع بیبی چک میزدم، حتی چندبار هم آزمایش دادم اما نتیجه مشخص بود!

منی که 28 روزی و سر وقت پریود میشدم، حسابی سیکل هام بهم ریخته بود!  حتی بعضی ماه ها مجبور به تزریق پروژسترون میشدم تا پریودم بیاد...
بعد 6 ماه مجدد مراجعه کردم، چند تا ویتامین تجویز کرد و آزمايش اسپرموگرام واسه همسرم نوشت!  جواب آزمایشش عالی بود... 
نرمالش 20میلیون در هر میلی لیتر، واسه شوهرم 200میلیون در هر میلی لیتر و بیشتر از 75 درصدشون سالم بودن!
سه ماه هم با ویتامین ها اقدام کردم اما بارداری درکار نبود...
دوباره رفتم مطبش این بار فرستاد سونوی فولیکول، که جوابش تو روز 14 سیکل فقط یه فولی 15 بود!
یه بسته کلومیفن داد شب 5 تا 9 پریود دوتا بخورم، با یه بسته دوفاستون!  یه آمپول Hcg هم نوشت گفت اگه دوس داشتی روز 12 برو سونو فولی بزرگتر از 17داشتی بزن...  منم رفتم یه دونه 17 ونیم داشتم و آمپول زدم! 
دوفاستون که تموم شد روز بعد از روی کنجکاوی یه بیبی چک گذاشتم، بلافاصله یه خط صورتی واضح ظاهر شد!  4روز تا موعد پریودم مونده بود...
به کسی چیزی نگفتم و روز بعد یه بیبی چک مارک سرتین گذاشتم، خط دوم خیییلی پررنگ تر از دیروز ظاهر شد...

                                   خدایا شکرت🙏                                      ذخیره تخمدانم کمه اگه سوالی در این مورد داشتین تاپیک آخر خودم بپرسید جواب میدم.     👇🏻👇🏻👇🏻                                              👨‍👩‍👧                                    بدن پس از زایمان عزیز من!                                      اول از همه من از تو متنفر نیستم، برعکس، من خیلی بهت افتخار میکنم.   تو یک انسان کامل رو در خودت رشد دادی، او را گرم و ایمن نگه داشتی و به او اجازه دادی تا رشد کند، سپس با شجاعت و از خود گذشتگی او را رها کردی تا به دنیا بیاید.   تو اورا تا زمانی که توانستی تغذیه کردی و من به این افتخار میکنم!!!         تو شکست نخوردی، تو کارهای شگفت انگیز انجام دادی... ممکن است متفاوت از گذشته باشی، اما زشت، آسیب دیده یا زخمی نیستی...     تو زیبا هستی و من به تو افتخار میکنم❤️

روز موعدم که دوتا خط دقیقا شکل هم ظاهر شد، به مامانم گفتم و رفتیم آزمایشگاه...  بعد دوساعت جوابش اومد با بتای 169 مثبت بود!

از سیسمونی اون نزدیکی ها یه پستونک فیروزه ای خریدم، داخل یه جعبه فلزی گذاشتم با بیبی چک آخریه که خوشگل مثبت شده بود!

شوهرم که اومد خونه دادم دستش... لبخند زد و گفت حالا به این بیبی چک ها اعتباری نیست ها!  برگه آزمایش گرفتم جلوش...  چشاش برق زد محکم بغلم کرد!

من میدونستم خیلی بیشتر از من عاشق بچه هاس، فقط به روم نمی‌آورد که اگه مشکلی بود زیاد ناراحت نشم...

شب ها تو خواب چندین بار گونمو میبوسید، درکل خیلی روز های خوبی بود فقط حیف دوامی نداشت😔

هفته 8 رفتم سونو گفتن ساک خالیه... یکی از لعنتی ترین روزهای عمرم بود!  اصلا نمیتونم به اون روز و حالم فکر کنم چه برسه ازش بنویسم😔

آزمایش دادم بتام 460 بود!  یه هفته بعد سونوی واژینال و جواب همون بود... همه چی تموم شد و سرنوشت بدترین خواب ها رو واسم دیده بود!

یه سقط خیییلی سخت با دارو تو بیمارستان داشتم...

                                   خدایا شکرت🙏                                      ذخیره تخمدانم کمه اگه سوالی در این مورد داشتین تاپیک آخر خودم بپرسید جواب میدم.     👇🏻👇🏻👇🏻                                              👨‍👩‍👧                                    بدن پس از زایمان عزیز من!                                      اول از همه من از تو متنفر نیستم، برعکس، من خیلی بهت افتخار میکنم.   تو یک انسان کامل رو در خودت رشد دادی، او را گرم و ایمن نگه داشتی و به او اجازه دادی تا رشد کند، سپس با شجاعت و از خود گذشتگی او را رها کردی تا به دنیا بیاید.   تو اورا تا زمانی که توانستی تغذیه کردی و من به این افتخار میکنم!!!         تو شکست نخوردی، تو کارهای شگفت انگیز انجام دادی... ممکن است متفاوت از گذشته باشی، اما زشت، آسیب دیده یا زخمی نیستی...     تو زیبا هستی و من به تو افتخار میکنم❤️

سه ماه که ازش گذشت باز اقدام شروع کردیم، دوماه گذشت و خبری نبود!

تحقیق کردم یه دکتر خوب پیدا کردم و وقت گرفتم...  کلی آزمایش واسم نوشت که هزینش شد 700 تومن!
جوابش اومد و همه چی اوکی فقط مهم ترین گزینه مشکل داشت!   Amh : 0.81 ، رنج نرمال 2_4
دکتر بعد دیدن جواب تعجب کرد و گفت تو یه آزمایشگاه بهتر تکرار کن!  این بار جواب 1 بود
سونو فرستاد که معلوم شد کیست دارم... دوماه دیگه هم درگیر درمان کیست شدم و تلف شد!  یه بار دیگه هم آزمایش Amh دادم یه جا دیگه که جوابش 0.65 بود
روز دوم پریود رفتم سونو از کیست خبری نبود... دارو هام شروع شد.
روز سوم تا 5 شب دوتا لتروزول، روز پنجم تا 5شب یه دونه کلومیفن، شب 7 - 8 - 9  یه دونه hmg
و روز 10 رفتم سونو، یه فولی 24 تو تخمدان راست و یه 22 تو تخمدان چپ!  دکترم گفت عالیه امشب یه دونه hcg بزن...
نزدیک موعد پریودم که شد بیبی چک زدم اما منفی بود و با چند روز تأخیر پریود شدم😔
دیگه نرفتم مطب دکترم و با مرکز نوین تماس گرفتم که گفتن فردا اینجا باش (یعنی روز دوم)  سونوی واژینال شدم و بعد بررسی پروندم گفتن آی یو آی! فقط واسه تلف نشدن وقت وگرنه تو سریعا باید میکرو انجام بدی... البته قبلش آزمایش ژنتیک میدی تا علتش مشخص شه چرا انقد ذخیرت پایینه!  و همچنین LH و fsh تا ببینیم میشه با تخمک خودت یا وقت تلف نکنیم... 
داروهام 14 تا آمپول hmg شب دوم تا هشتم پریود و روز 8 برم سونو!
سونو انجام شد، تخمدان چپ کوچک تر از حد معمول و بدون فولیکول بالغ... تخمدان راست یک فولیکول 18!
گفتن خوبه فردا شب دوتا Hcg بزن و بعد 36 ساعت اینجا باش... پنج شنبه 8 صبح!
ساعت هفت و نیم رسیدیم و همسرم نمونه داد...  تا ساعت 11علاف بودیم بعد منو صدا زدن، نمونه رو که تو یه مایع صورتی بود دادن دستم و گفتن بخواب رو تخت!!!  رفتن 40 دقیقه بعد اومدنننن!!!!  اتاق سرد و منم که دست هام یخ، مگه اسپرم بیشتر از نیم ساعت تو دمای اتاق زنده میمونه!؟

                                   خدایا شکرت🙏                                      ذخیره تخمدانم کمه اگه سوالی در این مورد داشتین تاپیک آخر خودم بپرسید جواب میدم.     👇🏻👇🏻👇🏻                                              👨‍👩‍👧                                    بدن پس از زایمان عزیز من!                                      اول از همه من از تو متنفر نیستم، برعکس، من خیلی بهت افتخار میکنم.   تو یک انسان کامل رو در خودت رشد دادی، او را گرم و ایمن نگه داشتی و به او اجازه دادی تا رشد کند، سپس با شجاعت و از خود گذشتگی او را رها کردی تا به دنیا بیاید.   تو اورا تا زمانی که توانستی تغذیه کردی و من به این افتخار میکنم!!!         تو شکست نخوردی، تو کارهای شگفت انگیز انجام دادی... ممکن است متفاوت از گذشته باشی، اما زشت، آسیب دیده یا زخمی نیستی...     تو زیبا هستی و من به تو افتخار میکنم❤️


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731

تزریق یه کار فوق چندش بود و البته دردناک! اما من مغرور تر از اونی بودم که صدام در بیاد...

حالا به این نتیجه رسیده بودم آی یو آی همینطوری شانسش کم هست... چه برسه با رفتار غیر حرفه ای اینجا!  و همش ته دلم میگفتم حیف یه میلیون تو این بی پولی...
اگه باردار میشدم هم مسلما با اقدام های خودمون بود نه با آی یو آی... باید بعد 14 روز آزمایش میدادم! 
و بدجور دو دل شده بودم که اگه منفی بود تو همین مرکز ادامه بدم یا مثل یکی از اقوام تو بیمارستان رضوی!
خب اونجا هزینه ها دوبرابر بود اما مامان میگفت من میدم تو نگران نباش! 
رفتار غیر حرفه ای نوین و ارزش قائل نشدن واسه بیمار بدجور عصبانیم کرده بود... 
در هر حال تو این 14 روز باید حسابی فکر میکردم...

(خواهش میکنم اگه کسی مشهد هست و اطلاعی داره راهنمایی کنه، چون فک کنم نوین واسه اهدایی کاری نمیکنه اگه لازم باشه) 
12روز از آمپول گذشته بود... یعنی 20آبان ماه!  تو کشو ی میز دنبال مدارک میگشتم که یه بیبی چک روژان پیدا کردم، زیاد داشتم اما این مال قبل بود.  (مثل وقتی که تو جیب لباس قدیمی پول پیدا میکنی و احساس میکنی گنجه!) 
ساعت دقیقا 7 و ده دقیقه صبح بود، رفتم تو سرویس و گذاشتمش روی کابینت!  سه قطره ادرار ریختم روش و زل زدم بهش... همون ثانیه اول با خیس شدنش دوتا خط واضح صورتی افتاد!  البته t خیلی کم رنگ بود اما صورتی بود 
بیشتر هول شدم آخه 10روز بود که آی یو آی کرده بودم.
سریع چای ساز روشن کردم و برگشتم تو سرویس، یه دل سیر هاله صورتی خوشگلشو نگاه کردم بعد گذاشتم تو کمد که شوهرم نبینه!  آخه خیلی احتمال کاذب بودنش زیاد بود، چون دوتا Hcg زده بودم.
زیاد امیدوار نشدم که نخوره تو پرم، اما حس خوبی داشتم!  درهر حال آزمایش مثبت هم چندان خوشحالم نمی‌کرد...  من دوس داشتم قلب کوچولوشو تو مانیتور ببینم!
روزبعد یه بیبی چک مدیکور زدم که کاملا منفی شد! حتی هاله توهمی نداشت... سریع یه روژان دیگه گذاشتم این بار هاله نبود یه خط صورتی کم رنگ ظاهر شد (کمی واضح تر از دیروز)
چهارشنبه 23 آبان همچنان همون هاله صورتی افتاد،  مامانم قرار بود برن مسافرت واسه همین دل زدم به دریا و گفتم همین امروز بریم آزمایش...  خیالم راحت بشه دیگه!
ساعت 10 نمونه دادم و اومدم خونه، گفتن جواب 12 حاضره...
جواب آزمایش منفی بود،  Zero! 
(یا اندک اثر آمپول باقی مونده بود، یا بی کیفیت بودن بیبی چک روژان به اثبات رسیده بود) 
دفترچه یادداشت قدیمیم رو ورق میزدم که رسیدم به یه صفحه که تو تاریخ 20 مرداد 94 نوشته بودم:

باید باور کنیم؛ 
تنهایی تلخ ترین بلای بودن نیست
چیزهای بدتری هم هست
روزهای خسته ای که درخلوت خانه پیر میشوی
و سالهایی که ثانیه به ثانیه از سر گذشته است
تازه.... 
تازه پی می‌بریم، که تنهایی تلخ ترین بلای بودن نیست
چیز های بدتری هم هست
دیر آمدن!!! 
دیر آمدن😔

                                   خدایا شکرت🙏                                      ذخیره تخمدانم کمه اگه سوالی در این مورد داشتین تاپیک آخر خودم بپرسید جواب میدم.     👇🏻👇🏻👇🏻                                              👨‍👩‍👧                                    بدن پس از زایمان عزیز من!                                      اول از همه من از تو متنفر نیستم، برعکس، من خیلی بهت افتخار میکنم.   تو یک انسان کامل رو در خودت رشد دادی، او را گرم و ایمن نگه داشتی و به او اجازه دادی تا رشد کند، سپس با شجاعت و از خود گذشتگی او را رها کردی تا به دنیا بیاید.   تو اورا تا زمانی که توانستی تغذیه کردی و من به این افتخار میکنم!!!         تو شکست نخوردی، تو کارهای شگفت انگیز انجام دادی... ممکن است متفاوت از گذشته باشی، اما زشت، آسیب دیده یا زخمی نیستی...     تو زیبا هستی و من به تو افتخار میکنم❤️

الان سخت درگیرم واسه تصمیم گیری.... 

کدوم مرکز برم... پیش کدوم دکتر! 

اگه خودم تخمکی نداشتم چی.... 😔

                                   خدایا شکرت🙏                                      ذخیره تخمدانم کمه اگه سوالی در این مورد داشتین تاپیک آخر خودم بپرسید جواب میدم.     👇🏻👇🏻👇🏻                                              👨‍👩‍👧                                    بدن پس از زایمان عزیز من!                                      اول از همه من از تو متنفر نیستم، برعکس، من خیلی بهت افتخار میکنم.   تو یک انسان کامل رو در خودت رشد دادی، او را گرم و ایمن نگه داشتی و به او اجازه دادی تا رشد کند، سپس با شجاعت و از خود گذشتگی او را رها کردی تا به دنیا بیاید.   تو اورا تا زمانی که توانستی تغذیه کردی و من به این افتخار میکنم!!!         تو شکست نخوردی، تو کارهای شگفت انگیز انجام دادی... ممکن است متفاوت از گذشته باشی، اما زشت، آسیب دیده یا زخمی نیستی...     تو زیبا هستی و من به تو افتخار میکنم❤️
2738
عزیییزم

😢

                                   خدایا شکرت🙏                                      ذخیره تخمدانم کمه اگه سوالی در این مورد داشتین تاپیک آخر خودم بپرسید جواب میدم.     👇🏻👇🏻👇🏻                                              👨‍👩‍👧                                    بدن پس از زایمان عزیز من!                                      اول از همه من از تو متنفر نیستم، برعکس، من خیلی بهت افتخار میکنم.   تو یک انسان کامل رو در خودت رشد دادی، او را گرم و ایمن نگه داشتی و به او اجازه دادی تا رشد کند، سپس با شجاعت و از خود گذشتگی او را رها کردی تا به دنیا بیاید.   تو اورا تا زمانی که توانستی تغذیه کردی و من به این افتخار میکنم!!!         تو شکست نخوردی، تو کارهای شگفت انگیز انجام دادی... ممکن است متفاوت از گذشته باشی، اما زشت، آسیب دیده یا زخمی نیستی...     تو زیبا هستی و من به تو افتخار میکنم❤️
عجب

منظور!؟ 

                                   خدایا شکرت🙏                                      ذخیره تخمدانم کمه اگه سوالی در این مورد داشتین تاپیک آخر خودم بپرسید جواب میدم.     👇🏻👇🏻👇🏻                                              👨‍👩‍👧                                    بدن پس از زایمان عزیز من!                                      اول از همه من از تو متنفر نیستم، برعکس، من خیلی بهت افتخار میکنم.   تو یک انسان کامل رو در خودت رشد دادی، او را گرم و ایمن نگه داشتی و به او اجازه دادی تا رشد کند، سپس با شجاعت و از خود گذشتگی او را رها کردی تا به دنیا بیاید.   تو اورا تا زمانی که توانستی تغذیه کردی و من به این افتخار میکنم!!!         تو شکست نخوردی، تو کارهای شگفت انگیز انجام دادی... ممکن است متفاوت از گذشته باشی، اما زشت، آسیب دیده یا زخمی نیستی...     تو زیبا هستی و من به تو افتخار میکنم❤️
الهی بمیرم برو تهران پژوهشکده رویان عزیزم حتما نتیجه میگیری

مشهدم... خودم میتونم برم اما شوهرم تا همینجا هم به زور میاد چه برسه تهران😔

                                   خدایا شکرت🙏                                      ذخیره تخمدانم کمه اگه سوالی در این مورد داشتین تاپیک آخر خودم بپرسید جواب میدم.     👇🏻👇🏻👇🏻                                              👨‍👩‍👧                                    بدن پس از زایمان عزیز من!                                      اول از همه من از تو متنفر نیستم، برعکس، من خیلی بهت افتخار میکنم.   تو یک انسان کامل رو در خودت رشد دادی، او را گرم و ایمن نگه داشتی و به او اجازه دادی تا رشد کند، سپس با شجاعت و از خود گذشتگی او را رها کردی تا به دنیا بیاید.   تو اورا تا زمانی که توانستی تغذیه کردی و من به این افتخار میکنم!!!         تو شکست نخوردی، تو کارهای شگفت انگیز انجام دادی... ممکن است متفاوت از گذشته باشی، اما زشت، آسیب دیده یا زخمی نیستی...     تو زیبا هستی و من به تو افتخار میکنم❤️
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687