بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
تو راه کربلا به شدت مریض شدم به حدی که مرگو دیدم بعد از سه روز تو کربلا وقتی میخواستم برگردم تلفنی مادرش و شوهرم فهمیدن مریض شدم هی میگفتن نیا و عجله نکن تو برگشت
اما من دیگه مرخصی نداشتم و برگشتم تو راه برگشت دیگه فقط سرفه هام مونده بود و کامل خوب شده بودم اما شوهرم که پشت تلفن کنار مادرش بود بهم گفت رسیدی نمیخواد بیای خونه برو خونه مادرت که بهت برسه و خوب بشی!!! اون روز دوشنبه بود که من رسیدم خیلی دلم شکست رفتم خونه مامانم با مامانم بودم . بابام که فهمید اونا ترسیدن از من وابگیرن خیلی ناراحت شد
حالا من دوتا بچه کوچیک دارم و این خانم باید بیاد خونه خودش و حتما مام بریم دیدنش درحالی که تا دیشب تب شدید داشت!! شوهرم نیگفت امروز زنگ بزن ببین کجان برو دنبالشون ترمینال!!!