گیرم که در باورتان به خاک نشسته ام و ساقه های جوانم از ضربه های تبرهایتان زخم دار است با ریشه چه می کنید؟گیرم که بر سر این باغ بنشسته در کمین پرنده اید پرواز را علامت ممنوع می زنید با جوجه های نشسته در آشیان چه می کنید؟گیرم که می کشید گیرم که می برید گیرم که می زنید با رویش ناگزیر جوانه ها چه می کنید؟
ازمن سه ساله اینجوریه.خونه بابامم نمیبرتم إبجی پیشکش
وااا الان سه ساله خونه بابات نرفتی؟؟
از یاد برده ای و از یاد برده ام تو را افسوس که رفته ای و از دست داده ام تورا ای آرزوی من تو کجایی و من کجا باور نمی کنم که نمی بینمت تورا گاهی به یاد تو و چشم بی شرم تو دمی از خود برون شوم و خواهمت تو را اشکم روان شود وبغض می کشد وقتی که یاد آوردم رفتن تو را لعنت بر این جفای زمانه و تقدیر روزگار آزرده میکندم هوس دیدن تو را