با كلي ذوق و شوق رفتيم خريد عقد كنيم مادرشوهر و خواهرشوهر هم راه افتادن پشت سرمون هلك و هلك!!!
رو هرچي دست ميذاشتم مادر و دختر اعتراض ميكردن كه پسرمونو تو خرج ننداز اونا خرجاي الكيه( كلا لوازم آرايشي هيچي نخريدن برام هيچيا!!!)
آينه كنسول قراربود بخرن خواهرشوهرم نذاشت رفت يه آينه شمعدون قديمي برداشت😒
سرويس عقدمم كه ميخواستم نگين دار بردارم شوهره قهر كرد رفت گفت من پول به اين چيزا نميدم😐
برادرشوهرم اومد خريد طلامو كرد اما يه سرويس طلاي زررررد پيرزني!!!🤕
آرايشگاه عقدمم خواهرشوهرم يه آرايشگاه درپيت برد منو ، كه شبيه زامبي شده بودم تا عروس😞
آرايشگره گفت ناخن مصنوعي ندارم زنگ بزنيد داماد بخره بياره خواهرشوهر نذاشت😏با كنايه به داداشش گفت بيا هنوز هيچي نشده زنت ناخن ميخواد😒😒😒
اونم نخريد😐😐😐😐
البته بازم هست ولي همينا فعلا كافيه بنظرم😞😞😞