مال من در حدی بود که شوهرم منو برد پیش یکی از اشناهاش سرکتاب باز کنه فقط چون شرایط بد بود رفتم و اهمیت زیادی به ماجرا ندادم سالها گذشت و مشکلات من هرروز بیشتر و بدتر میشد زمین و زمان یه قسمت از زندگیمو میشنیدن پیگفتن برو دعانویس میگفتم عمرا هیچ وقت پیش این کافرا نمیرم خدا خودش بزرگه تا اخر خالم بدون اینکه بدونم رفت پیش دعانویس ب ام گرفت که اوضام خوب شه و باطل شه ولی من بشدت عصبانی شدم و مجبورش کردم از بین ببرتش گفتم من این سختی رو تاآخر عمر تحمل میکنم ولی با کفر این امتحانو خراب نمیکنم کافر نمیمیرم توکلم به خداست. و اصلا خودمو درگیر این مسایل نمیکردم و تو ذهنم نبود.اخر یه خوابی دیدم که خلاصه بگم بهت قشنگ خود جنه اومد گفت طلسمت کردم بدبختت میکنم بیچارت میکنم و باتوجه به خوابهای قبلیم که همش تعبیردار بود ولی انقد واضح کسی باهام حرف نزده بود دیگه پذیرفتم ولی باز حاضر نبودم برم پیش دعانویس. تو همین سایت از کاربر امید یه چیزایی شنیدم دیدم اطلاعات داره اسم دایی ابراهیمم چند بار شنیده بودم رفتم سایتش دیدم همش قرانه و نماز فهمیدم خدا گذاشتتش سر راهم.شروع کردم که انجام بدم ولی دایما مشکلات به حدی زیاد میشه که غافل میشم