2410
2553
عنوان

رمان واقعی. اول شخص. زبان عامیانه . از قبل تایپ شده

| مشاهده متن کامل بحث + 103121 بازدید | 1018 پست

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥 

من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود و حتی توی تعطیلی های عید هم هستن. 

بیا اینم لینکش ایشالا مشکلت حل میشه 💕🌷

2720

خانومای عزیز من مجبور به نوشتن نیستم اجباری هم ندارید رمان منو بخونید طبق قرارمون دارم پیش می رم ولی هر چی کامنت می زارین بیش تر منو ناراحت و عصبی می کنین اگه بخواد این جوری پیش بره جلد اول رو جوری  سر سری تمام می کنم که انگار اخر داستانه و از نوشتن جلد دوم صرف نظر می کنم چونواقعا مایوس می شم با حرفاتون نظر سنجی هم خواهشا جواب بدین درباره ی همین موضوع

هیچی درست نمیشه... مگه اینکه بخوای درستش کنی

*****************

اول شخص

با تکون دست هایی از خواب می پرم

_ع..عرفان ت...وییی

عرفان لبخند مستانه ایی زد و گفت: نههههه

من کنفونددم

از چشماش ترسیدم لعنتی باز مثل اون شب تیره شده بود

_ اومدی ؟ چقدر دیر

عرفان: اره کار داشتم پاشو برو بخواب

خودمو یه ور کشیدم تا بشینه

عرفان با تردید بهم نگاه کرد که گفتم : می خوام یکم حرف بزنیم لطفا

اومد و کنارم نشست

دستمو ردی دستش گذاشتم و بدون نگاه کردن با صورتشو دست هاشو فشار دادم

‌:عرفان راستش من خیلی فکر کردم راستشش طنین

عرفان : طنین کاری کرده؟

نتونستم جوابشو بدم و سرمو انداختم پایین عرفان چونمو توی دستش گرفت و سرمو بلند کرد جوری که داشتم تو اون چشمای تیرش غرق می شدم

عرفان: طنین چی ارامش؟

چشمامو بستم تا چشاش حواسمو پرت نکنه و بتونم راحت حرف بزنم

: طنین منو تهدید کرد گفت که باید ولت کنم و برم گفت باید ترکت کنم گفت تو خیلی چیزا می دونی یا کشته میشی یا عرفانو ترک می کنی

با صدایی که کم کم داشت می لرزید ادامه دادم : عرفان من نمی تونم تو رو ترک کنم

چشمام رو بار کردم چشماش مثل قبل یخ بود و هیچ حسی توش دیده نمی شد

عرفان: می فهمم به من نیاز داری برای برگشتن پیش پدر و مادرت طنین هم حرف مفت زده چرا باید تو رو بکشیم؟چی می دونی ارامش؟

خونسردیش داشت عصبیم می کرد با صدایی که شبیه داد بود گفتم: اینکه یه گروهین اینکه هر کدومتون یه لقب دارین

عرفان از جاش بلند شد و سیگاری از تو جیبش در اورد و درحالی که به سمت در عمارت می رفت گفت : دختر هبچ کدوم دلیل بر کشتن تو نمیشه تو چیزی نفهمیدی فقط یکم قاطی کردی یا کابوس دیدی بهتره بری بخوابی

دنبالش راه افتادم و گفتم،: اینکه شما ها برده این و تا اخر عمرتون قلاده گردنتونه چی؟ اینکه مهر مخصوص دارین چی ؟ اینکه شیطان

با گرفتن دهنم توسط عرفان صدام خفه شد عرفان منو کشبد و به سمت درختی هول داد با برخورد پشتم به درخت نفسم رفت

عرفان دستشو از رو دهنم برداشت و گفت: هیسسس ساکت تو این چیزا رو نمی دونی فهمیدی ارامش ؟ و گرنه سرت رو به باد می دی دخترهی خیره سر

_اما طنین می دونه که می دونم یعنی خودش کاری کرد که بدونم گفت به تو می گه یا باید ترکت کنم

عرفان: تو منو ترک می کنی

_چیییی؟

عرفان: ارامش هر حرفی که زدی رو فراموش می کنی و از پیش من می ری  من نمی خوام تو برده بشی

_ عرفان من تو رو ترک نمی کنم من دوست دارم

چشنان کلمات رو محکم گفتم که احساس کردم یخ های توی چشاش شکست و تیله ها‌ش تکون خورد

عرفان کلافه ازم دور شدو سیگارش رو روشن کرد و گفت می دونی سیگار کشیدن رو مشروب خودکشیه‌؟

از اینکه جدیم نمی گرفت عصبی شدم و با تحکم گفتم عرفان من عاشقتم 

عرفان: چرت نگو ارامش تو از پیش من میری 

انتظار نداشتم وقتی ݝرورمو کنار گذاشتم اینطوری جوابمو بده 

_من به خاطر تو تو اون گروه هم میام

عرفان تو چشمام زل زد  دعامی کنم چیزی نفهمه

برای اینکه بیش تر فرصت فک کردن بهش ندم  اینبار من به سمتش رفتم و لبمو ارام رو لبش گذاشتم

یهو ازم جدا شد و با صدایی که پر از التماس بود و دو رگه بود صدام زد وانگار ازم می خواست ازش دور شم اما بدون توجه بهش به کارم ادامه دادم

***-*******--***************

پایان جلد اول


هیچی درست نمیشه... مگه اینکه بخوای درستش کنی

🙀

همین اول امضام میگم اگه ازپستم خوشت نیومده و...حالابه هردلیلی ازجمله یانظرم ناراضی بودی به خوبی بهم بگو من بدنیستم به خوبی که بگی به خوبی هم پاسخ میگیری پس به دلایلی که بعضی کاربرااینجاروازان خودشون میدونن وهرچی دوست داشتن وبه ذهنشون ردشد وپیاده میکنن گفتم بگم بهتون ازاین به بعد توهین کنی توهین بهت میشه تویه جمله قشنگ بگویاپستموپاک کنم نشدولازم بود عذرخواهی کنم.باتشکر😊 خدایاتوخودت میدونی چی میخام پس؛  خدایابه امیدخودت... برام دعاکن به وسعت دلت ممنون عزیزم🌺🌺هرکس خودداندوخدای دلش که چه دردیست کجای دلش😢😢خانمادرسته اینجامجازیه همدیگرونمیبینیم نمیشناسیم اماکلمات انرژی دارند  هیچ وقت حسرت زندگی آدمایی رو که از درونشون خبر نداری نخور!!!!حسادت نوعی اعتراف به حقیر بودن خویش است.. هر قلبی دردی دارد٬ فقط نحوه ابراز آن فرق دارد... بعضی ها آن رادرچشمانشان پنهان میکنند ٬ بعضی ها در لبخندشان!!!!!!خنده رامعنی به سر مستی مکنآنکه میخندد غمش بی انتهاست..نه سفیدی بیانگر زیبایی ست....... ونه سیاهی نشانه زشتی........ کفن سفید ٬ اما ترساننده است: وکعبه سیاه ٫ اما محبوب ودوست داشتنی است.....انسان به اخلاقش هست نه به مظهرش.....قبل از اینکه سرت را بالا ببری ونداشته هایت را به پیش خدا گلایه کنی..... نظری به پایین بیندازو داشته هایت راشاکر باش❤️❤️..
2714

راستي اسي جونم تو با اين رومانت دل مارو بردي توروخدا نصفه نيمه نزارش

خواهش ميكنم خواهش ميكنم حرف كسايي كه انرژي منفي ميدن رو حساب نكن ما چندنفر با جونو دل منتظريم بقيشو بزاري

من حتي واسه پوشيدن تاپيكت خودم تاپيكم زدم و پيگير شدم خيلي كنجكاوم آخرشو بفهمم.

ممنون از صبوريت🙏👏🏽🙏🙏

❤مثل یک معجزه ای علت و ایمان منی همه هانو بله هستند شما جان منی❤
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2712
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز