2703
2553
عنوان

رمان واقعی. اول شخص. زبان عامیانه . از قبل تایپ شده

| مشاهده متن کامل بحث + 103121 بازدید | 1018 پست
یعنی اگه طنین بخواد حرفی بزنه باید به عرفان بگه پس ترس ارامش از چیه یا اون بالایی باید یه رئیس گنده ...

عرفان رئیسه این گروهه اگه کسی واردش میشه نباید از گروه چیزی بفهمه حالا که ارامش فهمیده نمی تونه بگه تو با بقیه فرق داری 

بعد طنین بگه کل گروه متوجه میشن و حتی رئیس اصلی ـ

عزیزم تو اینجوری در نظر بگیر  که یه شهر بزرگه  یه حاکم رئیس اصلی داره چند تا رئیس  پایین تر از رده ی اون

هیچی درست نمیشه... مگه اینکه بخوای درستش کنی

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش

ایشالا مشکلت حل میشه 💕🌷

ای خدا تازه پایان جلد اولشه😥😥😥😒😒😒😄😄😄😀😁😁😂😂😠😠😭😭

این از حالتای روانی شدنه😂😂😂😂

🌺برای سلامتی وظهور آقا امام زمان عج صلوات🌺خدایا از اون شادیا که ناخودآگاه آدمو به سجده میندازه به همه‌مون بده. 😊💚  صد سال دیگه من،تو،او.... هیچ کدوم نیستیم،باورت میشه؟....کاش مهربون باشیم💔❤‏چقدر قشنگه این دعا که میگه:وَلا تُعَنِّنی بِطَلَبِ ما لَم تُقَدَّرلی فیهِ رِزقاً[خدای خوبم در جستجویی انچه برایم مقدر نکرده ای، خسته ام نکن]🙌💙🙏استادی می‌گفت:اگر تو کسی را ملاقات کنی و قلبت بکوبد، دستانت بلرزد و زانویت سست شود، این عشق نیست! وقتی تو محبوبت را می‌بینی آرام می‌شوی. نه دلهره‌ای، نه تلاطمی...💗💓💚😊
ای خدا تازه پایان جلد اولشه😥😥😥😒😒😒😄😄😄😀😁😁😂😂😠😠😭😭 این از حالتای روانی شدنه😂😂😂😂

طولانیه 😁

هیچی درست نمیشه... مگه اینکه بخوای درستش کنی
2456
طولانیه 😁

مشکل ندارم میخونم،اگه جذاب باشه طولانی بودن مشکل نداره،ولی دیر گذاشتنات 😠😠😠😠 عصبیم میکنه،،،خونت ب پای خودته،ب کونفودد هم میگم بیاد خفت کنه😠😠😠

🌺برای سلامتی وظهور آقا امام زمان عج صلوات🌺خدایا از اون شادیا که ناخودآگاه آدمو به سجده میندازه به همه‌مون بده. 😊💚  صد سال دیگه من،تو،او.... هیچ کدوم نیستیم،باورت میشه؟....کاش مهربون باشیم💔❤‏چقدر قشنگه این دعا که میگه:وَلا تُعَنِّنی بِطَلَبِ ما لَم تُقَدَّرلی فیهِ رِزقاً[خدای خوبم در جستجویی انچه برایم مقدر نکرده ای، خسته ام نکن]🙌💙🙏استادی می‌گفت:اگر تو کسی را ملاقات کنی و قلبت بکوبد، دستانت بلرزد و زانویت سست شود، این عشق نیست! وقتی تو محبوبت را می‌بینی آرام می‌شوی. نه دلهره‌ای، نه تلاطمی...💗💓💚😊
2714

فک ارامش شروع به لرزش کرد اما ارمان باید ادامه می داد باید می گفت و گرنه که در گلویش می ماند

_من نمی دونستم طاها قصدش چیه به خدا نمی دونستم به مرگ مادرم نمی دونستم قصدش تجاوزع وگرنه قلم پام میشکست نمی اومد سراقت

ارامش گریه اش شدت گرفت انگار خاطرات جلوی چشمش می رقصیدند

_ طاها گفت ده میلیون بهم میده ....

عرفان دیگر نمی توانست طاقت ببارد داد زد : کافیه برو بیرون

آرمان با اضطراب به بدن لرزان ارامش که هر از گاهی هق هق می کرد نگاه کرد خدایا طاها با او چه کرده بود با شنیدن صدای  دو باره ی عرفان به سمت بیرون رفت

عرفان به سمت ارامش رفت و سر او را در بݝلش فشرد

عرفان می توانست ارامش کند اما تر جیح داد گریه کند تا خالی شود فقط گاهی با فشردنش در بغلش حس امنیت را به او منتقل کرد

**********************

طنین خوش حال بود بلاخره می توانست این دختر را از زندگی اش بیرون کند

از کنفوندد از همان اول خوشش می امد هر چند کنفوندد به چشم سر گرمی به او تماشا می کرد تصمیم گرفته بود حالش را بگیرد اول ولی بی توجهه ی عرفان اعذابش می داد حامد هم روی مغزش بود  دیگه حوصله ی دست به سر کردنش را نداشت

ان جمله ی روی تخت  را به ارامش یه دستی زده بود عجیب بود از مردی مثل عرفان عجیب بود اما لبخند گرمی روی لبش شکل گرفت خوش حال بود که کنفوندد هنوز هم مال او بود

نیلو با اضطراب به ساعتش نگاه کرد دو ساعت گذشته بود و ارامش میامده بود

با ملیکا به ادرس باݝ رفتند تا از مطمعن بودنش










هیچی درست نمیشه... مگه اینکه بخوای درستش کنی

اطمینان حاصل کنند

بیرون از شهر بود بعکس تمام مخفی گاه ها این باݝ هیچ جایی برای شک کردن نداشت و ظاهرش با باطنش یکی بود ملیکا گفت:  مشروبات کجاست؟

نیلو اشاره ی به کلبه ب وسط باغ کرد

کلبه ی زیبایی بود زیرش یه انباری بود پر از مشروبات الکلی باید زود تر از شر اینا خلاص می شدند و گرنه روی دستشان می ماند حجم بار زیاد بود برای مصرف روزانه زیادی زیاد بود

عرفان ادم جنس تاریخ گذشته فروختن نبود فرقی نمی کرد مشروب بود با هر چیز دیگری تر ترجیح می داد اگر قرار بود کسی را بکشد رو در رو باشد نه اینکه او را ݝیر مستقیم به ابدیت بفرستد

اراد نگاهی به وسایل کرد چقدر دلش برای استفاده از انها تنگ شده بود انها فوق العاده بودند( بنا بر دلایلی نمی تونم وسایل رو نام ببرم ولی وسایل شکنجه+۱۸ هستند لطفا در این باره سوال نکنید چون نمی تونم توضیح بدم)  نگاهی به چاقوی تیزی انداخت که رویش کلمه ی  Azureil حک شده بود پوزخندی روی لبش شکل گرفت و زمزه کرد عزرائیل

هیچی درست نمیشه... مگه اینکه بخوای درستش کنی
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2712
2687