خارج نشدن ادرار به دلیل مشکل لوله یکی از مشکلاتشه هفته چندی؟؟
فرزندم،از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم...امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان دل گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد،این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...!❤️❤️
دختر من یه کلیه اش ورم داشت از دکتر پرسیدم گفت بیشتر جنین ها این مشکلو دارن بعد بدنیا اومدن خوب میشن بعد بدنیا اومدن دخترمو یه بار دیگه بردم سونو خوب شده بود
بعضی زخم ها رو باید درمان کنی تا بتونی به راهت ادامه بدی ...بعضی زخم ها باید باقی بمونه تا هیچوقت راهت رو گم نکنی
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
ما هم دو مورد داشتیم دوران جنینی یکی از کلیه هاشون ورم داشت دکتر گفته بود مدتی بعد تولد بیان سونو ممکنه رفع شده باش(البته یادم نیس چند ماه بعد)ه و هر دو تو سونو بعد تولد مشکلی نداشتن و خود به خود رفع شده بود.
حالا از این به بعد رعایت کن بخصوص که هوا هم داره سرد میشه.بچه گناه داره
دیگه رعایت میکنم نمیدونم هوا یجوریه لباس گرم میپوشم خفه میشم نازک میپوشم سردم میشه ولی باید حداعقل دور کمرم شال پشمی ببندم از این به بعد مخصوصا دسشویمونم تو راه پله هستش که سرد
.نیست نشان زندگی تا نرسد نشان تو.اللهم عجل لولیک الفرج
سلام عزیزم منم وقتی باردار بودم پسرم کلیه هاش هردو ورم داشت چپیه بیشتر بود ولی شکر خدا الان که ی ساله شد خوب شده ناراحت نباش بعد اینکه دنیا اومد ببرش سنو